גגیداله بهزاد سروده سرای نامدار ایران
زاده ی کرمانشاه
یداله بهزاد 1304-1386 |
در سال 1332 خورشیدی وارد کار در وزارت فرهنگ شد وبه دبیری ادبیات در دبیرستان پهلوی کرمانشاه پرداخت ، به ورزشهای باستانی دلبستگی داشت و با تلاشی روز افزون دسته های ورزش باستانی و بسکتبال را در کرمانشاه برای دانش آموزان براه انداخت وخودش نیز در این دو ورزش دست داشت ، افزون بر سروده سرائی ، به روزنامه نگاری ، نگاره گری ، نوشتن خط ، نویسندگی وارد بود با کتابخانه ای بسیار با شکوه در خانه اش ، انباشته ای (کلکسیون ) کمیاب از دست نوشته های خوش نویسان نامدار ایران را در کتابخانه اش داشت همانند علی اکبر کاوه – حسن خطاط کرمانشاهی – محمد رضا اقبال – غلامحسین امیر خانی – یداله کابلی خوانساری .
گزیده هائی کمیاب نیز از روزنامه های
کهنه ی کرمانشاه را در کتابخانه اش نگهداری میکرد
همچون روزنامه ی خاک خسرو – بیستون – نسیم غرب – آریا و...... بیشتر دوران
زندگی اش در آمیخته بود با تلاش و کوششی پیگیر برای پرورش دگر اندیشان و دانش دوستان در میان جوانان شهر کرمانشاه .
مردی درویش ستا و گوشه گیر بود و تا
پایان زندگی , همسر بر نگزید و خواستار اورنگ و جاه (مقام ) نبود , همیشه یار تنگ
دستان و دشمن زورگویان بود و میهنش را از دل و جان بر خاسته دوست میداشت ،
تا پایان زندگی ، آموزگاری ساده و مهربان بود که همچنان میسرود ، به مبارزات جانانه ی دکتر محمد
مصدق می بالید و در جوانی به نهضت آزادی ایران پیوست و آزادی را از دل و جان بر
خاسته برای مردم ایران آرزومند بود
در میان آتش و خون
ای وطن، من با توام
ور بباید گفت ترک جان و تن، من با توأم
ور بباید گفت ترک جان و تن، من با توأم
نیست جز گر روز شادی
بهرهٔ رندان شود
خوان رنگین تو، در روز محن، من با توأم
خوان رنگین تو، در روز محن، من با توأم
مرگ هم پیوند ما را
نگسلد از هم، که باز
در دل گور و در آغوش کفن، من با توأم
در دل گور و در آغوش کفن، من با توأم
ترک مادر کی تواند
گفت فرزند شریف
ای گرامی مادر من، ای وطن، من با توأم
ای گرامی مادر من، ای وطن، من با توأم
از
میان سروده سرایان و دانشمندان ایران، به استادان سخن، محمدحسین شهریار، کریم امیری فیروزکوهی، حبیب یغمایی، پرویز ناتل خانلری، ایرج افشار، محمود فرخ، مهدی اخوان ثالث، محمد قهرمان، محمدرضا شفیعی کدکنی، باقرزادهٔ بقا، نوید، قدسی، سهی و کمال خراسانی دلبستگی داشت و از همشهریان کرمانشاهی خود با بسیاری از شاعران، نویسندگان، هنرمندان، فرهیختگان و پژوهشگران کرمانشاهی، دوستی، و ارادت ویژه داشت، در میانشان میتوان از جلیلی (بیدار)، کیوان سمیعی، نواب صفا، خانبابا جیحونی، علیاشرف نوبتی (پرتو)، جلیل
قریشیزاده (وفا
)، مسعود مشکینپوش، منوچهر پروینی نام برد .
بهزاد، آگاهی هی ژرفی
در سروده و ادب پارسی و عربی داشت و
همواره در دانش فرزان ( عرفان) و یزدان شناسی ( فلسفه) ، هنر و ایرانشناسی، جستجو گری
پیگیر بود مردم دار , مشکل گشا ، راهنما و پناهگاه تنگ دستان و نیازمندان بود .
درهنر سروده سرائی ،
بیشتر به شیوه و روند خراسانی گرایش داشت وچکامه سرایان بزرگ چون پیربلخ (مولوی) و پیران شیراز (حافظ و سعدی
) را ارج مینهاد ، به باریک اندیشیهای صائب تبریزی و پیروانش نیز ارادتی ویژه داشت و افزون بر چامه های بلند و استوا ر در سروده هایش ، چکامه
های پرشور ، تکه های مثنوی، و چهار خانه ای های ناب ( رباعی) را میتوان یافت , همچنین دوبیتیها
و سروده های شیوه ی نو، در مانده های بهزاد فراوان است .
شمار سروده هایش در زمینه های گوناکون به ده
هزار بیت میرسد که بیشتر در روند مهر ورزی (عاشقانه ) یزدان شناسی – منش شناسی
(اخلاق) و نکوهشی است (انتقادی) ، نامک های بچاپ رسیده از ایشان ، گزیده سروده
هائیست با نام گلی بر رنگ و یادگار مهر ، همچنین گزیده هائی از سروده های زبان
کُردی کرمانشاهی و چند پوشه از سروده هایش
که با نام اخوانیات بچاپ رسیده .
علی اشرف تمکین (پرتو)
1299-1357 خورشیدی ، از سروده سرایان کرمانشاه
رحیم معینی کرمانشاهی
1301- 1394 خورشیدی ، ترانه و سروده سرای
نامدار
سروده سرایان بزرگ ایران (زاده ی کرمانشاه )
در کارنامه ی با شکوه
استاد یداله بهزاد ، میتوان پژوهشات ژرفش را در پیوند با شهر کرمانشاه در دوران قاجار بشمار آورد که در دو پوشه آراسته شده بنام ( جُنگ بزرگ
کرمانشاه از عصر قاجار تا بامروز)
افزون بر آن ، جُنگی از
دست نویسهای سروده سران بزرگ کرمانشاه را گرد آوری و آماده ی چاپ نمود چون بیدل –
سلطان کلهر-اله دوست سالک-محرم.
سروده هائی از بهزاد در
رسانه های یغما- سخن – صدف – جهان نو – نگین – در دوران پیش از خمینی بچاپ رسید ,
از شاهکارهای او میتوان چکامه ی وطن من را نام برد.
آباد بماناد هماره وطن من
کز اوست سرور دل و شور سخن من
از گلشن فردوس که منظور نظرهاست
در ديده من خوبتر آيد وطن من
همراه به پيروزي ايراني و ايران
پيروز شود شادي من بر مِحَن من
برخاسته زين خاکم و يابم هم از اين خاک
قوتي که توان گيرد از آن جان و تن من
اينجاست که پرورد مرا مام و پدر نيز
کوشيد به حسن ادب آموختن من
مهر وطنم مانده از آباء کرام است
وين خوبتر آيين و نکوتر سنن من
مرگ است و دهند اهرمنان زندگي اش نام
در آب و هواي دگري دم زدن من
دلبسته ايرانم و اين نام گرامي
دارد به دلم جاي، چو جان در بدن من
هر دشت گهر خيزش، باغ گل و نسرين
هر کوه سرافرازش، کاخ کهن من
آبش به روان بخشي سرمايه هستي
وان خاک به خوشبويي، مشک ختن من
خاطر چو شود خسته، ز مردانش کنم ياد
تا شادي ام افزايد و کاهد حَزن من
از حافظ عارف که به يُمن سخن وي
بس سبزه نو خيز که رست از چمن من
وز سعدي دانا که ز گلهاي گلستان
صد جلوه در افزود به سرو و سمن من
وز نامور توس که در خلقت اويَست
بر ميهنِ ما منتي از ذُوالمنن من
ز آنها که دل خلق جهان شاد بدانست
شاد است بدين خاک، دل ممتحَن من
سرچشمه شعر و هنر است و ادب و علم
تاريخ گواهي به درست سخن من
خواهم که به هر نغمه کند يا د ز ايران
گر نغمه زني خوانَد در انجمن من
با دشمن ميهن به مدارا نگرايم
ور جاي کند با من، در پيرهن من
دل جز به مد يح وطنم لب نگشايد
ور خصم به ترفند ببندد دهن من
اهريمن من دشمن ايرانِ بزرگ است
ايزد برهاناد مرا ز اهرمن من
فني ز فنون پيشه کند هر يکي از قوم
در مدح وطن نغمه سرايي است فن من
بر بام بلندست گذار من و اميد
بهزاد که کوتاه نيايد رسن من
شيرين کند از قند سخن، کام جهان را
خوش گويد اگر طوطي شکرشکن من
اين پاسخ آن چامه که استاد سخن گفت:
(اي باده، فداي تو همه جان و تن من)
کز اوست سرور دل و شور سخن من
از گلشن فردوس که منظور نظرهاست
در ديده من خوبتر آيد وطن من
همراه به پيروزي ايراني و ايران
پيروز شود شادي من بر مِحَن من
برخاسته زين خاکم و يابم هم از اين خاک
قوتي که توان گيرد از آن جان و تن من
اينجاست که پرورد مرا مام و پدر نيز
کوشيد به حسن ادب آموختن من
مهر وطنم مانده از آباء کرام است
وين خوبتر آيين و نکوتر سنن من
مرگ است و دهند اهرمنان زندگي اش نام
در آب و هواي دگري دم زدن من
دلبسته ايرانم و اين نام گرامي
دارد به دلم جاي، چو جان در بدن من
هر دشت گهر خيزش، باغ گل و نسرين
هر کوه سرافرازش، کاخ کهن من
آبش به روان بخشي سرمايه هستي
وان خاک به خوشبويي، مشک ختن من
خاطر چو شود خسته، ز مردانش کنم ياد
تا شادي ام افزايد و کاهد حَزن من
از حافظ عارف که به يُمن سخن وي
بس سبزه نو خيز که رست از چمن من
وز سعدي دانا که ز گلهاي گلستان
صد جلوه در افزود به سرو و سمن من
وز نامور توس که در خلقت اويَست
بر ميهنِ ما منتي از ذُوالمنن من
ز آنها که دل خلق جهان شاد بدانست
شاد است بدين خاک، دل ممتحَن من
سرچشمه شعر و هنر است و ادب و علم
تاريخ گواهي به درست سخن من
خواهم که به هر نغمه کند يا د ز ايران
گر نغمه زني خوانَد در انجمن من
با دشمن ميهن به مدارا نگرايم
ور جاي کند با من، در پيرهن من
دل جز به مد يح وطنم لب نگشايد
ور خصم به ترفند ببندد دهن من
اهريمن من دشمن ايرانِ بزرگ است
ايزد برهاناد مرا ز اهرمن من
فني ز فنون پيشه کند هر يکي از قوم
در مدح وطن نغمه سرايي است فن من
بر بام بلندست گذار من و اميد
بهزاد که کوتاه نيايد رسن من
شيرين کند از قند سخن، کام جهان را
خوش گويد اگر طوطي شکرشکن من
اين پاسخ آن چامه که استاد سخن گفت:
(اي باده، فداي تو همه جان و تن من)
سرانجام
پس از دورهٔ کوتاه بیماری، در دو بامداد روز یکشنبه پنجم فروردینماه سال ۱۳۸۶ خورشیدی درگذشت.
عقابی را ز تیغ
کوهساران
فرودآورد و مرغ خانگی کرد
فرودآورد و مرغ خانگی کرد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر