زبان پارسی را پاس بداریم

نشانی تارنامه : drafshemehr.blogspot.com

نشانی درفش مهر در فیس بوک :
https://www.facebook.com/homayoun.avrahami.7

نشانی در تلگرام : لینک

۱۳۹۲ آبان ۱۱, شنبه



از هر چه بگذری سخن دوست خوشتر است
بالای چهار سال است که بلندگوی ورجاوند رادیوی جهانی رادیس این را در دست دارم تا سخنگوی راستیها و درستیها و مهرورزیها باشم , این سازمان سخن پراکنی را پنج سال پیش , دوست دور اندیشم , کدبان امیر شای بر پا کرد بر این باور ژرف که گویای نیکیها باشد از کشور اسرائیل , کشوری با پیشینه ای بالای پنج هزار سال در آب و خاکش با مردمی که در لابلای رویداد های پر نشیب و فرازشان , خواستار مهر بودند و جویای دانش و بینش , بباور پژوهشگران جهان , تا بامروز , دانشمندان کیش اسرائیل بالاترین شمار دسترسیها به نشان نوبل را از آن خود کردند , شمار برندگان نشان نوبل در کشور نوپای اسرائیل در ٦٥ سال از برپائیش به یازده نشان رسیده و شمار باورمندان کیش , بالای ١٠٠ نشان نوبل را از آن خود نموده اند و مایه هائی بودند از بالندگی برای شهروندانشان در پهنه ی گیتی , دانشمندان کشور اسرائیل در شبانه روز کوشا و تلاشگر یافتن درمان بیماری سرطان هستند و نشانه هائی امید وار کننده را برای خوشنودی جهانیان در دستهای توانمند خود دارند و افسوس که سیه اندیشان و دشمنان مهر و دوستی و کج بینان و دژخیم خویان , همیشه در میدان مبارزه بوده اند و در راستای تاریخ بالای پنج هزار سال از تاریخ کیش اسرائیل , بخت النصر ها و اسکندر ها و رومیان دژخیم خوی و یونانیان و تازیان و ترکها و انگلیسها , تا توانستند با تازیانه ی جور و ستم , پیکر این کیش شکیبا و دور اندیش را زخمی کردند , خوار و زار و آواره ی جهانش کردند , ولی هرگز این کیش مهربان و دانش پژو , یروشلائیم ( اورشلیم ) پایتخت جاویدانش را که از دوران داوید شاه و سلیمان شاه بیاد دارد , فراموش نکرد و در لابلای زمان کوشید , بگونه ای بآن سرزمین تف زده و سوخته باز گردد و در سال ١٩٤٨ از زایش مسیح , این آرزو را , از دل و جان بر خاسته پیاده کرد و با دادن هزارن کشته و زخمی , کشور شناخته شده از سوی بیشتر کشورهای جهان بنام کشور اسرائیل بپا خاست و در لابلای این ٦٥ سال بر پائی , تا توانسته , نشانگر مهر بوده و خواستار دوستی و همکاریهای آینده ساز .
آنها که با رویداد های جهان آشنائی دارند میدانند که هیچ کشوری چون اسرائیل در این زمان کوتاه ٦٥ سال , برای جهان و جهانیان ارمغانهای سازنده ی پزشکی و کشاورزی و فن آوری را پیش کش نکرده است , به کتابهای پژوهشی , سر بزنید و ببینید چگونه اسرائیل بهترین ها را در کارخانه ها و آزمایشگاه ها و روستاهایش پیاده کرده , آیا میدانستید که دانشمندان اسرائیل , لوله های چکه ای آب را پیش کش جهانیان کردند , بشکه های سازنده آب گرم از نیروی خورشیدی , کار اسرائیلیان است , شیرده ترین گاوها را اسرائیلیان پرورش میدهند و کارخانه های جوجه کشی ساخت اسرائیل , از بهترین ها هستند , کارخانه های داروسازی این کشور , میزان فروششان , از بالاترین و پیش رفته ترین های گیتی است و دستگاه های گوناگون پزشکی را برای بهروزی مردم جهان میسازند و بهمگان پیش کش میکنند , کارخانه های با شکوه شیرین سازی آب دریا را اسرائیلیان بسرتاسر گیتی میفروشند و بزودی کشور اسرائیل که همیشه با کمبود آب همراه بود , با ساختن ده ها کارخانه های بزرگ شیرین سازی آب دریا ,  از پر آب ترین کشورهای جهان  خواهد شد و آینده چشم براه پیشرفتهای بیشتر و بیشتر این کشور جوان است و در برنامه های زنجیره ای درفش مهر که هر دوشنبه میان ساعت ١٦.٠٠ تا ١٨.٠٠ بزمان اسرائیل پخش میشود , شما را با تازه ترین پیشرفتهای این کشور آشنا خواهم کرد و با  نشانی اینترنتی
 که در بالای نوشتار از آن نام برده شده .

۱۳۹۲ آبان ۱۰, جمعه

با درودی دگر بار بشما مهربانان , کمبود زمان برای ویراستاری و آرایش نگارشات , در این رسانه , یکی از چیزهائی است که رنجم میدهد , و بر آن شدم که از امروز بیشتر برای آراستن این رسانه کوشا باشم و نخست شما را با کتابهائی که تا کنون بچاپ رسانده ام , آشنا میکنم که در هاشیه ی دست راست رسانه , جایگزینشان کردم :
نخستین کتابی که نوشتم , دیوانی بود از سخن سرای نامدار و پارسی گوی اسرائیل , آقای داوید داویدیان , بنام قصه ی دل که در سال 1987 از زایش مسیح بچاپ رسید ( سروده ها را با روش نستعلیق نوشتم )  . سپس سروده ای حماسی بود از جنگ داوید و گلیات ( آمده در تورات ورجاوند ) که دانشمند فرهیخته , بزرگ امید , آنرا سرودند و من بروش نستعلیق کتاب را نگارشتم ,
نخستین کتاب خودم با نام درفش مهر بچاپ رسید ( اوگوست 2007 ) که در بر گیرنده ی یاد مانده هایم از دوران 26 سال زندگی در زادگاهم کرمانشاه بود با گوشه هائی از بازتاب رویداد های شیرین و فراموش نشدنی آن دوران که زندگی مردم کرمانشاه و کلیمی هایش را بزیر پژوهشهای ژرف میبرد , گویش مردم کرمانشاه و واژه های بومی آن زبان شیرین , همبستگیهای تنگاتنگ میان کلیمیان کرمانشاه و مردمان خوبش , از سازمان فرهنگی آلیانس در استان کرمانشاه نوشته ام و دوران خوش آموزش در دبستان و دبیرستان  اتحاد , از دوران فراموش نشدنی آموزش و بچه های هم کلاسی و شیرینیهای زندگی در آن دورانها نوشته ام , از بزرگان کرمانشاه و سروده سرایانش , از نام خانواده های کلیمی در کرمانشاه , از خانواده و شیرین کاریهای شوخ گرایان پیرامونمان در آن دوران با 420 برگ نوشتار که دو بار بچاپ رسیده و به بیشتر کتاب خانه های جهان فرستاده شده ,
کتاب دوم بنام او است و جای پای او در راستای فرهنگ پر شکوه پارسی که در لابلای 200 برگ , از وابستگی تنگاتنگم به اندیشه های شاه درویشان , پیر بلخ ( مولانا ) و مانده های ادبی زبان پارسی نوشتم که باز تابی است از 14 بار بزرگداشت از مولانا در اسرائیل و بر پائی سازمان دوست داران مولانا در این کشورآشتی جو و دانش پژو , ( در سال 2008 بچاپ رسید )
کتاب سوم بنام رویداد های 100 سال گذشته است ( 420 برگ ) که از بازتاب آن رویداد ها در جهان نوشته ام که جنگ های جهانی نخست و دوم را در بر میگیرد ( در سال 2013 بچاپ رسید ) با رویدادهای دوران قاجار و بر پائی سازمان جهانی صیونیستها که بر پائی کشور اسرائیل را بدنبال داشت ( یکی از ویژگیهای این کتاب گرد آوری عکسهای تاریخی و کمیابی است که در آن کتاب گنجانده ام ) , از جنگهای اسرائیل و مردمان مبارزش که در راستای بالای 5000 سال پیشینه در آب و خاک اسرائیل , توانستند با از خود گزشتگیهای فراوان , در سال 1948 از زایش مسیح و گذراندن هزارو چند صد سال در بدری و آوارگی , دو باره بآب و خاک پدری باز گردند و تازه ترین کتابم بنام سپهسالار شیمعون بر کوخوا , زندگی نامه ی آن سردار نامدار و پهلوان را بزیر پژوهش میبرم که در سال 132 از زایش مسیح ( 1860 سال پیش ) در برابر ارتش دژخیم خوی رومیان جهان خوار بر خاست و با 400 هزار سرباز جنگی خواستار بیرون شدنشان از سر زمین پدری شد .
مهربانانی که خواهان دریافت کتابهای نامبرده هستند , میتوانند با این نشانی با من در پیوند باشند :
homayoun266@gmail.com
یاد آور شوم که نمایه های ( عکس ) کتابهایم را در هاشیه ی راست رسانه بشما پیش کش کرده ام .

۱۳۹۲ مهر ۲۶, جمعه

ما کار و دکان و پیشه را سوخته ایم شعر و غزل و دوبیتی آموخته ایم در عشق که او جان و دل و دیده ی ما است جان و دل و دیده , هر سه را سوخته ایم با درودی دگر بار بشما هم زبانان و هم میهنانم در کران بکران این جهان پهناور , زمان زیادی است که نوشته ای را بشما پیش کش نکرده بودم , امروز که سری به رسانه زدم , شگفت زده شدم هنگامیکه دیدم , نزدیک به ده هزار تن از رسانه ام دیدن کرده اند که براستی برای من مایه ی بالندگی است , بار ها در نوشته هایم این پیام را یاد آور شده ام که خواسته ام از بر پائی این رسانه ، همانا وابستگی بی چون و چرایم به فرهنگ شکوهمند پارسی است با پیشینه هائی بالای شش هزار سال مهر و دوستی و نیک اندیشی در جهان که براستی نشانگر اندیشه های ما ایرانیان بوده و هست و خواهد بود , ایرانی , در راستای تاریخ پر فراز و نشیبش , همیشه نشانگر مهر بوده , ایرانی , رودکیها , مولویها , سعدیها , خیامها , حافظ ها را بجهان آورده تا در لابلای مانده های ارزشمندشان , مهر را بالا نشین اندیشه هایشان کنند و جهانی را بشگفتی آورند که زیبا اندیشی , تا چه مرزهائی میتواند در میان مردم گیتی , کار ساز باشد , مولانا را امروز آمریکائی ها , بهترین سروده سرای جهان میدانند ! همان فرزانه ای که 800 سال است , رخت از جهان بر داشته ولی اندیشه های مهر آفرینش را امروز , جهانی میستاید و ژاپنی ها برایش بزرگداشت میگیرند , چینیها مانند فرانسویها و انگلیسها چون هندیها و سوئدیها و ...... مولانا را میستایند که گفت : باز آمدم , شاد آمدم , از سوی آن یار آمدم چندین هزاران سال شد , تا من بگفتار آمدم وامروز , مردم جهان ِ آزاد , از درون ایران , فریاد هائی را میشنوند که با مهر و دوستی , همخوانی ندارد .... امروز , آنچه که دست اندر کاران ایران , بجهان میفرستند , نا آشنائی است با نیک اندیشی هائی که ایرانیان با خود داشتند , مهمان نوازی , مهر بانی , مردم داری و .... هنگامیکه امروز , فریاد مرگ بر این و آن , گوشها را میآزارد ..... ایرانیان هیچگاه خواستار مرگ آفرینی نبودند ! چه شد که امروز , میلیونها جوان را بمیدانها میآورند تا برای آن کشور و آن کیش , شاخ و شانه بکشند ؟! مردم را وادار میکنند که بمیدانها بیایند و جان دادن جوانها را بر روی چوبه های دار ببینند ...... این است اندیشه های ما ایرانیان که الگوی نیک اندیشی در جهان بودیم ؟ پاسخ را بشما فرزانگان میسپارم

۱۳۹۱ دی ۲۲, جمعه

زمستان و برف و یخبندان و بگوشه ای از درون خانه خزیدن و بیاد گذشته ها افتادن و نوشتن یادمانده ها که از درونمان به بیرون میریزند تا جائی را بر پهنه کاغذ پیدا کنند : چه شود به چهره زرد من، نظری برای خدا کنی که اگر کنی همه درد من، بیکی نظاره دوا کنی تو شهی وکشور جان تورا ،تو مهی و ملک جهان تورا زره کرم چه زیان تو را که نظر بحال گدا کنی زتو گر تفقد و گر ستم ،بود این عنایت و آن کرم همه از تو خوش بود ای صنم چه جفا کنی چه وفا کنی تو کمان کشیده ودر کمین ،زنی ار به تیرم ومن غمین همه غمم بود از همین ،که خدا نکرده خطا کنی همه جا کشی می لاله گون ، زایاغ مدعیان دون شکنی پیاله ما که خون ،بدل شکسته ما کنی تو که هاتف از درش این زمان ،روی از ملامت بیکران قدمی نرفته زکوی آن ،زچه رو بسوی قفا کنی هاتف اصفهانی انگاری دیروز بود که با دوست مهربان و درویش ستایم , کرمل ,در کوچه پس کوچه های ونیز تو ایتالیا سیاه مست بدنبال میخانه ای میگشتیم تا با نوشیدن شراب لاله رنگ , بر صفای درونیمان چیزی بیافزائیم و در میخانه ای کوچک , جوانی تنومند را یافتیم که ساقی ما شد و در میخانه اش چنان مست شد یم که آمدن شب را با همه ی شکوهمندیش درک نکردیم و مرد تنومند با نگاهی بمن و کرمل گفت که باید برم , بزن و بچه هام برسم ! ما هم چیزی واسه گفتن در آن بیگانه سرا نداشتیم که باو بگیم و از میخانه ی کوچیک موچیکش بیرون اومدیم . بارون نم نمک میبارید و فردا میباید برگردیم بکشورهایمون , سالی یکبار پا میشیم میائیم بشهری از کشورهای بی شمار این جهان گردان و یکی دو هفته ای میگیم و میخندیم و باستا د شجریان و استاد ناظری گوش میدیم و تا اونجا که بشه مست میشیم تا دنیای فانی و هیچی ندارو فراموش کنیم و باز میگردیم تا یکسال کار کنیم و دو باره در جائی دیگه همدیگرو ببینیم و اونشب واسه خودش داشت شبی میشد : خدای خشک کند دست زارعی که بکاشت در آب و خاک جهان دانه ی جدائی را در آن میخانه ی کوچولو و آن میفروش تنومند ایتالیائی که از سخنانش هیچی رو نمیتونستیم درک کنیم , گوئی با کسی روبرو شد یم که از سفره ی میگساری ما ایرونیها آگاه بود و میدونست که پدران و نیاکان ما با میگساری همخوانیهای پر باری داشتند , انگاری با پیر شیرازمون ( حافظ ) آشنائی داشت که فرمود: مطرب کجاست تا همه محصول زهد و علم در کار بانگ بربط و آواز نی کنم شاید پیر بلخ و شاه درویشانمان ( مولانا ) را بیاد داشت که 800 سال پیش فرمود ما مست شدیم ودل رها شد از ما بگریخت تا کجا شد؟ او جای دگر نرفته باشد او جانب خلوت خدا شد هوای بارانی ونیز در شب , بر شکوهمندی مستی شراب سرخ ایتالیائی میافزود و یاد ها را زنده میکرد , چرا چنین شدیم ؟ چرا ایرانمون اینجوری شد ؟ چرا از میهنمون دیگه بانگ چنگ و چغانه بگوش نمیرسه ؟ یکی از زیبا ئیهای میگساری همون اومدن اشکه که بر گونه ها فرود میاد تا هر چه غمه از درونت بیرون بیاره و پاکت کنه : ذوق نظاره ی دیدار تو از پرده ی چشم اشک را رقص کنان بر سر مژگان آورد چگونه میشه چنین شکوهی را در آرایش واژه ها , اونهم باین دل نشینی جای داد ؟ ما ایرونیها ! همه چیزمون بی ماننده ولی از سروده هایمون همیشه بوی ناکامی میاد , بوی غم که اینهمه واسش در فرهنگمون جا گذاشتیم و بهر اند یشه ای که از بزرگانمون سر میزنیم , میبینیم که بالا نشین سخنانشون دور و بر غم پرواز میکنه : ای غم بگو از دست تو آخر کجا باید شدن در گوشه ی میخانه هم ما را تو پیدا میکنی؟ با افسردگی خوی 1400 ساله داریم ! انگاری نمیخواهیم فراموش کنیم که تازیان بیابانگرد عرب چگونه در چهارده سده ی پیش بر ایرانمان تاختند و چنان سرکوبی بر ما وارد کردند که هیچگاه نمیتونیم از یاد ببریم که چی بودیم !! و پس از آن یورش سیاه ! چی شدیم ! این واژه ی دین چه بود که بر تار و پود جهانیان زد و اینهمه ناکامی و نافرجامی و ناهمخوانی را در میان ما مردم جهان آفرید ؟ فرهنگمون در آمیخته با بیفرهنگان عرب شد , زبان ورجاوند مادریمون پر شد از واژه های بیگانه ی عربی و کتابهایمون در آتش سوخت و چنان غمی در دلهایمان پدید آمد که نا خود آگاه غم پرست شدیم : بسکه بد میگذرد زندگی اهل جهان مردم از عمر چو سالی گذرد , عید کنند! میگوئیم سخن از دل که بپا خیزد , بر دل مینشیند و هر کسی اینو گفته دمش گرم ما ایرونیها از گریه کردن خوشمون میاد , موسیقی دل نشینمون چنان در آمیخته با غمه که در تالارهای باشکوهی که استاد شجریان در گوشه و کنار جهان بر پا میکنه و هزاران تن در درون تالارهای سر پوشیده بنوای نی و تار سراپا گوشند , میبینیم که آرام آرام اشک میریزند !! چرا ؟ پاسخها گوناگونند ! گروهی بر این باورند که ما ایرانیها غم پروریم , موسیقیمون اگه غم انگیز نباشه بدلمون نمینشینه و ...... چرا !! ؟ سینمایمون هر چه غم انگیز تر باشه , دل نشین تره , در شاهنامه ی فردوسیمون که باورمندان ایران شناس گیتی , شاهنامه را شناسنامه ی ما ایرانیان میدانند , با داستان رستم و سهراب رو برو میشیم که دستمالها را بیرون میاریم و زار زار برای سهراب بخون در افتاده از تیغ پدر اشک میریزیم ! و نمونه ها از این غم پروری در میان ما ایرانیها ! فت و فراوونه ....... و آنشب تو ونیز بارانی که مست شده بودیم و از خود بیخود , یادمون بسعید افتاد که از دوستان کرمل در تهران بود و در دوران دانشجوئی در دانشگاه خیفا که اومدن و رفتن میان تهران و تل آویو چون آب خوردن آسان و پیش پا افتاده بود با نویسنده ای بنام سعید که تنها از سخنان کرمل باهاش آشنا شدم یاد کردیم , نویسنده ای که هاتف اصفهانی را بسیار دوست میداشت و همیشه که مست میشد و پاشو رو گاز میزاشت تا با تند ترین شتاب در راه های تهران برونه .... این سروده از هاتف همیشه رو زبانش بود : تو کمان کشیده و در کمین , که زنی بتیرم و من غمین همه ی غمم بود از همین , که خدای نخواسته خطا کنی اونشب مستی شهر ونیز در ایتالیا , با یاد سعید سمندری و میفروش میخانه ی کوچولوی کوچه پس کوچه ها........ واسه همیشه در دلم ماندگار شد . چه شود بچهره ی زرد من نظری برای خدا کنی که اگر کنی همه درد من , بیکی نظاره دوا کنی همایون