زبان پارسی را پاس بداریم

نشانی تارنامه : drafshemehr.blogspot.com

نشانی درفش مهر در فیس بوک :
https://www.facebook.com/homayoun.avrahami.7

نشانی در تلگرام : لینک

۱۳۹۱ مهر ۲۷, پنجشنبه

درودی دگر بار بشما دوستداران مهر دوستی بزرگوار در راستای پیامکی خواستار نوشتاری تازه از من شدند که از دل و جان بر خاسته پیش کش کرده و بآن میپردزم: هر چه گوئی آخری دارد بغیر از حرف عشق کاین همه گفتند و پایان نیست این افسانه را ما ایرانیان ، با آن پیشینه ی شش هزار ساله در فرهنگ و هنر , در بر گیرنده ی همه گونه زیبا اندیشی ها هستیم جز نبودن پیوندمان با جور و ستم و نا مهربانی و تازگیها !! برچسبهائی نا خاسته و ناخود آگاه بر ما زده اند که زیبنده ی ما نیست و این برچسب ها بگونه ها و رنگهای ناپسند در دریای اینترنتی , هر هنگام آزارمان میدهد : دیدن جوانان مادر مرده بر چوبه ی دار ، ایستادن زن و مرد و کودکان برای دیدن آن چشم انداز درد آور ...... آیا براستی این گونه رویداد ها که نوشتنشان هم درد آفرین است , بما ایرانیان که روزی روزگاری بکشورمان , کشور گل و بلبل میگفتند هم خوانی دارد ؟ آیا براستی پشت چنین کارهای ناشایستی , ایرانیان نشسته اند ؟ چه بر سرمان آمده و ایستاده در خوابیم و جهان آزاد هم بخواب سود جوئیهایش از ایران و ایرانی ! خودش را بکوچه ی نادانی زده !؟ تا بوده گفته اند که پندار و گفتار و کردار نیک را ما ایرانیان بجهان ارمغان آورده ایم , و چه زیبا و درست و بجا ، آیا میشود بپذیریم که در آن کشور گل و بلبل که فردوسیها و خیام ها و مولویها وحافظ و سعدی و رهی و صائب از درونش برخاستند و روزی شاهانی داد گستر چون داریوش و کورش بر آن فرمان میراندند ، امروز جایگاه کسانی شده که پگاه از خواب بر میخیزند و نوشیدنی و خوردنی با خود بمیدان میآورند تا لرزیدن جوانی را بر چوبه ی دار ببینند و بنوشند !!! ؟ آیا از ژرفنای این دگرگونیها در میان توده ی مردم ، تا این اندازه نا آگاهیم ؟ دانش آموزی که زادگاهش را ترک گفته ، میگفت که در دبستان و دبیرستان بما آموخته اند که هر بامداد پیش از ورود بآموزشگاه , مرگ بر آمریکا و اسرائیل بگوئیم و پرچم آن کشور ها را لگد مال کنیم ! این است نیک اندیشیهای ما ایرانیان که اینگونه لگد مال شد ؟ در یکی از پیامهای آمده از ایران خواندم که آخوندی سخت بر شاهنامه ی فردوسی پرخاش کرده و دستور داده که نگا ره های زیبای رستم و سهراب را که بر د یوار های مشهد ، ایران دوستی کشیده بود ، پاک کنند !! آری شاهنامه ی فردوسی که شناسنامه ی ما ایرانیانش میخوانند !! میبینید چه بر سر ایرانمان آمده و نا آگاهیم ، یا میدانیم و میبینیم و رد میشویم ؟ در فیلم بسیار زیبای جدائی سیمین از نادر که برنده ی نشان اسکار شد ، دیدیم که در راستای داستان ، نادر میکوشد تا واژه های از یاد رفته ی پارسی را که 1400 سال است از یادمان رفته..... بدخترش بیاموزاند و چه اندیشه ی دل نشینی و دیدیم که کارگردانش ، کدبان اصغر فرهادی را نه تنها ارج ننها دند ! که پروانه ی برون رفتن از کشور را باو نمیدهند ! و اینست آنچه امروز در سر زمین نیکان سپری میشود ! امروز ، روزگار اینترنت و دانش پژوئی و پیشرفت و به روزی شده که جهانیان بیشتر و بیشتر برای رسیدن به بهترین ها در کوشش و تلاشند , بهترین و با شتاب ترین گوشیها ببازار آمده تا مردم گیتی , هر چه زود تر و با شتاب تر از یکدیگر آگاه شوند ، دانش و بینش چنان پیشرفته شده که تازه ترین نوشتارهای پژوهشی را با فشاری بر کلید نرم افزار میتوان بدست آورد و چاپ کرد و بر داشت ! کاری که بیست سال پیش از نشدنی ها بود و امروز در ایران برای جوانان تشنه ی بهروزی و دانش پژوئی ، نه تنها رسیدن به گوگل که پروانه ی داشتن بشقاب های تلویزیونی هم بروی با مها نمیدهند و این پرسش پیش میآید که تا کی ؟ چرا جوان ایرانی را از آنچه بر جهان آزاد میگزرد ( گذرد ) میخواهند نا آگاه نگه دارند ؟ آیا نمیدانند که برای رسیدن به گوگل هزاران فیلتر شکن هست و در پایان ، هر کسی در هر گوشه ی جهان براهی میتواند پای بدریای دانستنیهای گوگل بگذارد ؟ تا کی میشود توده ی مردم را از شنیدن آهنگ باز داشت ؟ تا کی میشود آزادی را بزنجیر کشید و بزندان انداخت ؟ تا کی میشود از این و آن بدی گفت در جائی که نیکی و خوبی و مهربانی و دوستی , تا بوده و هست و خواهد بود ، خواهنده دارد و خواهد داشت . آیا از یادمان رفته که خیام دانشمند نا مدارمان در 600 سال پیش گفت : این قافله ی عمر عجب میگذرد دریاب دمی که با طرب میگذرد ساقی ! غم فردای حریفان چه خوری ؟ پیش آر پیاله را که شب میگذرد از ما گفتن و از آنها رد کردن مهر و دوستی ! میدانم ک این گونه مهر ورزیها را با آنها در میان نهادن ! همانا آب در هاون کوبیدن است و چه زیباست ما ایرانیان همچنان بایرانی بودنمان بنا زیم ، بفرهنگمان که ازش بوی مهر میآید ببا لیم و به بیگانگان بگوئیم که فرهنگ ما با ساخت و ساز جنگ افزار هسته ای ، با کشتار جوانان بروی چوبه ی دار ، با مرگ خواهی برای این و آن همخوانی ندارد و ما مولوی را بجهان ارمغان آوردیم که 800 سال پیش ، 72 هزار بیت سروده را که مالامال بود از مهر ، بجهانیان پیش کش کرد : من درد ترا زدست آسان ندهم دل بر نکنم زدوست تا جان ندهم از دوست بیادگار دردی دارم کان درد بصد هزار درمان ندهم پیوسته دلتان شاد و لبتان خندان باد .