زبان پارسی را پاس بداریم

نشانی تارنامه : drafshemehr.blogspot.com

نشانی درفش مهر در فیس بوک :
https://www.facebook.com/homayoun.avrahami.7

نشانی در تلگرام : لینک

۱۳۹۸ اسفند ۹, جمعه





آفریدگار کهکشانها را در این ده میلیون سال از پیدایش مردمان ، نامهای گوناگونی داده اند و دین ! هم وارد میدان شده و از آن پدیده ی نا آشنا و نا شناخته که نامش را خدا ( خود آ ) گذاشته اند ، چیزی که بباور مولانا ، در هیچ اندیشه ای جای نمیگیرد !! چون بار اندیشه های ما توان بر داشت آن نا آشنا و نا شناخته (موهوم) را ندارد و نداشته و نخواهد داشت ..... در راستای تاریخ و تمدن بشری ، فیلسوفها و فرهیختگان ، نتوانسته اند ، خدا را مورد بر رسی نهند چون آگاهیها از او نیز ناشناخته است و خرافات آمده و خدا را برای مردمان ساده دل چنان بیان کرده که هیچ دانشگاه و دانشمندی پزیرای آنها نیست ولی رویهم رفته میدانیم که آفریدگاری بوده و هست که کهکشانها را بزیر فرمان خود دارد وبا  یک آراستگی شگفت آفرینی بر دنیای هستی فرمان میراند که ما جنبندگان اندیشمند ، نام خدا را برایش بر گزیده ایم و از این خدا ، در فرهنگ های فراخ دامان جهان ، زیاد نوشته اند و در زبان پارسی خودمان نیز فراوانند نوشته های گوناگون در باره ی خدا و یکی از آنها را پیش کشتان میکنم :


شبی در خواب دیدم که با خدا گفتگو می کنم.
خدا از من پرسید: دوست داری با من صحبت کنی؟
پاسخ دادم: اگر شما فرصت داشته باشید.
خدا لبخندی زد و گفت: زمان من ابدیت است، چه سؤالاتی در ذهن داری که می خواهی از من بپرسی؟
من سؤال کردم: چه چیزی در آدمها شما را بیشتر از هر چیزی متعجب می کند؟
خدا جواب داد:
- اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که زودتر بزرگ شوند، و دوباره آرزوی این را دارند که روزی بچه شوند.
- اینکه سلامتی خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست می دهند و سپس پول خود را خرج می کنند تا سلامتی از دست رفته را دوباره بازیابند.
- اینکه با نگرانی به آینده فکر می کنند و حال خود را فراموش می کنند به گونه ای که نه در حال و نه در آینده زندگی می کنند.
- اینکه به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و به گونه ای می میرند که گوئی هرگز نزیسته اند.
دست خدا مرا در بر گرفت و مدتی به سکوت گذشت…
بعد از مدتی به خدا گفتم: به عنوان پروردگار دوست داری که بندگانت چه درسهایی در زندگی بیاموزند؟
خدا پاسخ داد:
- اینکه یاد بگیرند نمی توانند کسی را وادار کنند تا بدانها عشق بورزد، تنها کاری که می توانند انجام دهند این است که اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند.
- اینکه یاد بگیرند که خوب نیست که خودشان را با دیگران مقایسه کنند.
- اینکه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند.
- اینکه رنجش خاطر عزیزانشان تنها چند لحظه ای زمان می برد ولی ممکن است سالیان سال زمان لازم باشد تا این زخمها التیام یابد.
- یاد بگیرند که غنی کسی نیست که بیشترین ها را دارد، بلکه کسی است که نیازمند کمترین هاست.
- اینکه یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را مشتاقانه دوست دارند اما هنوز نمی دانند که چگونه احساساتشان را بیان کنند یا نشان دهند.
- اینکه یاد بگیرند دو نفر می توانند به یک چیز نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند.
- اینکه یاد بگیرند کافی نیست همدیگر را ببخشند، بلکه باید خود را نیز ببخشند.
با افتادگی خطاب به خدا گفتم: از وقتی که در اختیار من گذاشتید سپاسگذارم.
و افزودم: چیز دیگری هست که دوست داشته باشید آنها بدانند؟
خدا لبخندی زد و گفت:
فقط اینکه بدانند من اینجا هستم
همیشه…

هیچ نظری موجود نیست: