فرنی های کرمانشاه |
با درودی
دگر باره به هم زبانان و هم میهنان گرانمایه و بویژه همشهریانم کرمانشاهیان
فرنی فروشی
ته ی کوچه ی جلو خان
واکنش های
رسیده از سوی شما در باره ی نوشته هایم ، دلگرم کننده و دست کم برای من شادی
آفرینه چون از همشهریانم ، پاسخ گرفتن براستی دل نشینه ، به هر روی ، همین
دلگرمیهائی که از گوشه های پراکنده ی دنیا و بویژه از دوستان خودی و خانگی
کرمانشاهی بدستم میرسد ، وادارم میکنه که باز برایتان بنویسم و اونم از شهرمان
کرمانشاه که هر چه براش بنویسم و از ویژگیهاش براتان بگم هنوز هیچی نگفتم .....
یه چیزی هست
که باید بآن بپردازم و آن اهورائی بودن ما مردم سر زمین ایران است و اینکه تار و
پود و بزبان بومی خودمان "چِک و پِکمان " نیک نگری و نیک اندیشی است چون
با نیکی بزرگ شدیم ، چون آموزانده شدیم به پندار و گفتار و کردار نیک .... تازگیها
در راستای یک پژوهش راستین (معتبر ) کار شناس بر جسته ی زبان پارسی ، دکتر ناصر
انقطاع (در لوس آنجلس) پس از پژوهشهای دانشگاهی ، باین بر آورد رسیده اند که کورش
بزرگ یک کُرد بوده و نام کور و روش بر خورد دو واژه ی کُردی پسر (کُر بکردی)و روش
که ایشان نوشته اند پاک سرشت و بنده در این مورد آگاهی ندارم که چم (معنی) رُش بزبان
کُردی چیست ؟ ولی اینرا خوب میدانم که پیشینه ی مردم کُرد در ایران از ماد ها
(6000 سال پیشینه ) بیشتره و این خودش برداشت راستینی است از پژوهش های استاد دکتر
ناصر انقطاع ، دیگر اینکه (امیدوارم بکسی بر نخوره ! ) بیشتر توده ی مردم ما
ایرانیان ، از پیشینه ی خود نا آگاهیم !!!! و این براستی شگفت آوره ، خواسته ی من
خدای نخاسته خود نمائی نیست ولی تا آنجا که در توانم بوده و خواهد بود آموختم و
خواندم و خواهم آموخت واین باور پیر توسمان فردوسی " زگهواره تا گور دانش
بجوی " را از دل و جان پزیرا (ذ)
هستم و دیگر اینکه باید بدانیم و آگاه باشیم که زبان ورجاوند (مقدس) و مادری ما ،
پارسی است و مام میهن از ما خواسته و میخواهد که پارسی بنویسیم و گویشمان پارسی
باشد و من در این 20 سال پیش رو تا توانستم ، از واژگان بیگانه ، کار بری نکردم .
پیش از
اینکه با هم راه بیافتیم از میدان گاراژ 60 سال پیش بریم بسوی میدان فردوسی ،
خواستم براتان بگم که تمام نوشته ها و مشخصات بنده را با کتابهام و نوشته هام از
دورانهای پیشین و نمایه ها (عکسها) و همه و همه را میتوانید در تارنامه ام پیدا
کنید :
Drafshemehr.blogspot.com
این نشانی
را برای نزدیکانتان بفرستید تا با نوشته هایم آشنائی پیدا کنند :
خوب ! بر
گردیم بشهر خودمان کرماشا که از دل و جان بر خاسته دوستش داریم و میدانیم که تا
زنده ایم کرماشاهی میمانیم و از ای دنیا هم بریم میگن کرماشاهی بود ! که این برای
ما ارزش داره ، کرماشاهی بودن ! بیاین با هم
راه بیافتیم ، میخوام بوورمتان میدان گاراژ 60 سال پیشه نشانتان بدم ، اگه ویسم تو
میدان ، رو بروم میرفت تاق وسان ، دس راسم گاراژ صیرفی بود و دس چپم دُکانای پارچه
فروشی بود و یه نانوائی که نان خشک هم میفروخت و گاهی نان روغنی ، یه سبزی فروشیم
دس چپ میدان بود که لانجین دوغ هشته بود پیش خان دکانش با یه قاشق چوبی (یادم رفته
چه بشش میگفتن ) دو جور لیوان داشت ، یه قرانی و دو قرانی .......
رامانه بگیریم بریم میدان فردوسی ، دس
چپ گفتم گاراژ صیرفی بود که بیشتر اتوبوسا از اینحا راه میافتادن ، تهران – همدان –
قصر شیرین –صحنه و ...... اتو کرماشا اتوبوسای لیاند انگلیسی داشت و علامتشم فروهر
بود با دو بال اهورائیش ، نوشته بود دس
راس اتو و دس چپ کرمانشاه ، کمی بالاتر کُت فروشا بودن که هر کدامشان ده پونزه تا
کت میناختن روشانشان ، کـُتای کهنه که از قصر شیرین میامد و میگفتن بیشترشان
انگلیسین ، رو بروی بازار کُت فروشا ، یه کله پاچه فروشی بود که کله های گوسفنده
دور تا دور یه طبق می چید ، از دیدن کله ها ! دلم میسوخت ..... اینجا یه سرابالائی
کوتاهی بود که تا جلو خان ادامه داشت , دس چپ یه کوچه ی درازی بود که جلو کوچه ،
یکی با ذغال روی دیوار نوشته بود : بر پدر و مادر کسیکه اینجا ..... ب .......ش
..... شه !!! رو بروی کوچه یه کوچه ی دیگری بود که تهش میرفت مدرسه ی دخترانه ی
آلیانس (اتحاد) نرسیده بقنادی شکرچیان که صاحبش اصفهانی بود ( دو تا طوطی سبز رنگم
داشت که می گفتن از هندوستان آورده !!) یه شیرینی فروشی بود که با دو پله میرفتیم
توش و روبروش کمی بالا تر سینمای باربُد بود ( دوره ی ما زوارش در رفته بود ولی
پدرم میگفت که قمر ملوک وزیری توش برنامه داشته
و بشش میگفتن تماشاخانه ی باربد ) که رو دیوارای چپ و راسش کُت کهنه آویزان
میکرد ن برای فروش ، یه دکان عرق فروشیم پاینش بود تا میرسیدیم به جلو خان ،
روبروش کوچه ی مدرسه ی اتحاد بود که شیش کلاس توش درس خواندم و از این دبستان
براتان در آینده زیاد خواهم نوشت ( استاد ارجمند پروفسور میر جلال الدین کزازی ،
کارشناس بر جسته ی زبان پارسی نیز در این مدرسه دانش آموز بودند ) از پله های جلو
خان که پائین میرفتیم ، دس چپمان دکان آقا علی بود که دوات و قلم نی ازش میساندیم
(میخریدیم ) پاین تر یه دکانی بود که لحیم گر کارای کوچک بود و چراقی دسش که با
لوله ی کوچکی توش میدمید و رنگ شعله آبی میشد و دسته ی شکسته ی عینکه باشش بس میزد
، درست ته کوچه که دس چپش ادامه پیدا میکرد ، یه فرنی فروشی بود که میگفتن از
روسیه آمده ، کلای فرنگی سرش بود و دو
قران میدادیم یه کاسه ی چینی فرینی خوشمزه ی گلابدار ......
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر