زبان پارسی را پاس بداریم

نشانی تارنامه : drafshemehr.blogspot.com

نشانی درفش مهر در فیس بوک :
https://www.facebook.com/homayoun.avrahami.7

نشانی در تلگرام : لینک

۱۳۹۹ فروردین ۳۰, شنبه



چاله حسن خان در امروز

با درودی دگر باره بشما سروران و مهربانان و بویژه همشهریان خوبم ، پیش از اینکه با هم راه بیافتیم و بریم از چاله حسن خان دیدن کنیم ، خواستم بآگاهیتان برسانم که با چندین  سال تلاش دامنگیر ، توانستم تارنامه ای را  آماده ی رونمائی کنم که همه ی چیزهائی که داشتم و دارم ،آرام آرام ، توش پیاده کردم و خواهم کرد  ، با بهترین روش ها ی کامپیوتری ، که  میتوانید وارد شوید و از آن دیدن کنید و هر هفته نیز همین نوشته ها را در آن ببینید باین نشانی :
 drafshemehr.blogspot.com
این تارنامه بهیچ گروه سیاسی وابسته نیست , مهربانان و کسانی که مرا میشناسند ، میدانند که من، یک کرمانشاهی اهورائی میهن دوست هستم که شهر زادگاهم کرمانشاه  را از دل و جان بر خاسته دوست دارم و بر این باور بوده و هستم و خواهم بود که رویهم رفته ، باورهای دو آتشه دینی است که جدایی ها را در میان مردم ببار آورده و اگر بیدار نشویم ، خرافات ،  دامنگیرمان خواهد شد و باید بپذیریم که پیشرفتهای روز افزون مردم گیتی را دانشمندان و خردمندان ، بجهانیان دادند و آگاه باشیم   که نه معجزه بدادمان میرسد و نه ورد خواندن و رمل و اسطُرلاب ( بهترین نمونه ، همین ویروس خانمان بر انداز کورونا است که مردم  جهان را بستوه آورده و رمالان و دکانداران خرافات و جن گیران و دعانویسها از پس این ویروس ریز !! بر نمیان ! )
  تنها از راه خرد مندی و آزادی بیان و اندیشه است  که میشود به همه چیز دست یافت و از همه و همه بالاتر باید از گذشته ی میهن خودمان آگاهمند باشیم  ، باید از رویداد های ریز و دُرشت تاریخ زادگاهمان ،   بیشتر بدانیم ..... از جنگ قادسیه  و جنگ  نهاوند آگاه باشیم ، باید بدانیم که اسکندر ، تخت جمشیدمان را آتش زد و چنگیز مغول ، بیشمار از ایرانیان را بنابودی کشید و انگلیس در سال 1917 زایشی  با ایجاد قحطی عمدی  در ایران ، ده میلیون تن از هم میهنانمان را بنابودی کشاند ، باید بدانیم که ناصرالدین شاه از ترس جن ! بروی درگاه خوابگاهش ، سیر آویزان کرده بود !!! و باید بدانیم که احمد شاه ، از انگلیسها 12000 تومان حقوق ماهانه میگرفت و خوب است هر چه بیشتر از میهنمان و پیشینه اش آگاه باشیم و بدانیم که بالای 55% از واژگان درون زبان مادری ما ! پارسی نیستند و عربی هستند !!! باید بدانیم که ما بخط عربی !!! مینویسیم و نه اوستائی که در دوران پیش از حمله ی عرب می نوشتیم .... آیا چند در صد از مردم ما میدانند که در دوران هخامشی ، سرداری زن بنام آرتیمس داشتیم که بر نیروی دریائی ارتش ایران فرمان میرانده و با چهار هزار ناو جنگی ، در 2500 سال پیش !!! بکشور یونان حمله میکنه و ارتش یونان را شکست میده !!!!! چند در صد از ما میدانند که شاه سلطان حسین صفوی ، هنگام حمله ی افغان ها بایران ، با پای در میانی دین گرایان دربار ! آبگوشتی درست میکنه و به سربازان ایران میده ، بر این باور که با خوردن آن آبگوشت ، غیب میشوند و میتوانند ارتش اشرف افغان را شکست دهند !!!!؟
دستور ساختن آن آبگوشت هم در پژوهشهای مورخین هست ! و بیشتر مردم  هم میدانند که شاه سلطان حسین از اشرف افغان شکست خورد و باز از ترس ! بدست خودش ، تاج پادشاهی را بر سر آن دشمن افغانی گذاشت ....... آگاه بودن از گذشته را باید بدانیم !!!! چیز خوبیست .
آره جانم براتان بگه :
نام چاله حسن خان یا بگویش بومی و خودی و خانگی ، چالَسنخان ، بگوش ما کرماشاهیا خیلی آشناس و پیشینه ای دراز دارد ، از خیابان سپه که کولوچه پزا را رد میکردیم دس ِ چپ میپیچیدیم و وارد خیابانی میشدیم که ما را بمیدان  چالسنخان !  می رساند ، چپ و راسمان دس فروشا بودن و پارچه فروشا که پارچه ی چیت ساخت ایران میفروختن و اگه تابستان بود، خرکدارا ، خیار چنبره ، گُرده ی خراشان میزاشتن یا مشک سیاه دوغ که خرکداره داد میزد : آی ی ی دووو وی  دووووو ! آی کـَره ماسه دوو خوریل ( دارم دوغ پُر ازکره و ماست میفروشم ) اگرم زمسان بود ، سنگ نمک میفروختن یا سیب زمینی ! نرسیده بمیدان چالسنخان ، دس فروشا ، جـَغلی بـَغو می پختن تو قزانای مسی که هرگز نخوردم  ، ولی از قرار ، مخلوطی بود از دل و جیگر و خوش گوشت گوسفند ، تابستانا ، شیراج بود و کلم و کاهو و گُنُر و سیمُرکه  یا تماته و شامی (هندوانه ) و خربزه که گاهی از کنگاور میامد و زمسانا عدسی و لبو و شلغم که دس فروشا گوشه ی میدان مینشتن ، گاهی هم سر جا ی بهتر ,کتک کاری میشد و بیا به سیلش (دیدنش) می پریدن بگیج هم ، حالا نزن و کی بزن تا بهزار زور و من بمیرم و تو نمیری ! جداشان میکردن ، یارو که کتک خورده بود با هزار فحش و متلک و لیچار گوئی ! ولکن مامله که نبود .... بچو داشی ! تو ارای جرز دیوار خوبی ! گاهی هم فارسیش گـُل میکرد که : ترا با نبرد دلیران چه کار !!!؟  یارو هم چپ چپ نگاش میکرد که نزار بیام بُکُشمت دولقن !!  
میدان چالسَنخان بچیزی که شبیه نبود ! میدان بود ! ، از  مامِر و کَله شیر  (مرغ و خروس ) گرفته تا  بوق (بوقلمون) و غاز و مرغابی و  سیره در قفس های سیمی که آتش گردانم با همان سیم ، درست میکردن ( سیره ، گونه ای گنجشک خوشرنگ ) ( در میان پرندگان بومی کرمانشاه   بایه قُش به جغد میگفتیم و دُم لـَقِـنَه هم داشتیم که هنگام راه رفتن دُم خودشه میجنباند و شانه بسر یا  هُد هُد ،  و  واشه که همان باز بود و شم شمه کوره را به خفاش میگفتیم  و کفتر کوهی خاکستری رنگ )  گاهی بُز و گوسفند  با صاحباشان !! توی میدان  پرسه میزدن و راه برادار نبود که هیچ ، اگرم نا خود آگاه به زنی تنه ات میخورد !!! بیا و دُروسش کن که یارو چنان میگرفتت بفحش ، که نگو ونپرس .... آی یارو ! مگه کوری !؟ اَ پُشت کوه آمدی !؟ حیف نان !!؟ ..... فروشندگانم از بس هوار میکردن (فریاد میکشیدن !) نه کسی میدانست چه میگن و نه کسی گوش میداد .... تو  ای هیر و ویرم یکی داد میزد : لباس کُنه(کهنه !)  شلوار کُنه ،  کُوش (کفش) کُنه اسباب و  خورده ریزهِ خانه می  خَــریم ( یکی نبود ازش بپرسه براخاصکم ! اینجا کی کوش کُنه بتو میفروشه !؟ از فرنی  میفروختن تا سیب و گلابی و خشکه بار و سنجد و انجیر خشک و....... دور و بر میدان ، راسای آهنگرا بود با تون ِ آتش زا که با دو پـَره ی ای که از پوست گاو بود و شکل گارمون داشت ! تون و تنور داخلی را داغ میکردن تا آهن توش سرخ بشه و چار تا پُتک به دَس میافتادن بجان آهن سرخ و دِ بزن تا آهنگر ازش یا کلنگ بسازه یا بیل ! صدای تق و تقِ آهنگرا هم از تو میدان بگوش میرسید ، دس فروشا هم چند جور بودن ، خشک فروشا می شدن اونای که نخ و سوزن و شانه ی شاخی (پلاستیکی) و جوراب و صابون دولوکس که از قصر میفروختن با صابونای پالمولیو آمریکائی که خیلی خوش بو بودن میفروختن  .........
ادامه داره

هیچ نظری موجود نیست: