زبان پارسی را پاس بداریم

نشانی تارنامه : drafshemehr.blogspot.com

نشانی درفش مهر در فیس بوک :
https://www.facebook.com/homayoun.avrahami.7

نشانی در تلگرام : لینک

۱۳۸۷ خرداد ۲۳, پنجشنبه

بر آستانه ی میخانه ، هر که یافت رهی

زفیض جام می ، اسرار خانقه دانست

زجور کوکب طالع ، سحرگهان چشمم

چنان گریست که ناهید دید ومه دانست

ورای طاعت دیوانگان زما مطلب

که شیخ مذهب ما ! عاقلی گنه دانست

کرملک ! این فرمایشات را 600 سال پیش ، حافظ شیرین سخنمان گفته وچه با روزگار امروزی ما همخوانی داره ؛ آنان ، فرزانگی را گناه میدانند !!

دلم گرفته و غمی آشنا چنان بر تار وپودم میزند که بیا وتماشا کن !

رادیو گلها ، هم در اینترنت بر غمم میافزاید ، براستی باید هزاران درود بر داوود پیرنیا فرستاد که به برپائی چنین سازمانی پرداخته و شبانه روز با پیاده سازی برنامه های گلها ، دل را از شادی وغم پر میکنند .

کرمل جان ، غم پروری در میان ما ایرانیان ، پیشینه ای یکهزار وچهار سد ساله دارد ، آگاهان میدانند که تا پیش از یورش تازیان بر پهنه ی ایران ، موسیقی ما آنچنان غم آلوده نبود وباربد ونکیسا ، بگونه ای دگر مینواختند ، نه چون امروز که شعر وموسیقیمان این چنین شد که بنشینیم وبا شنیدن نوای دستگاه های شور وهمایون وسه گاه دستمال در آوریم وزار زار گریه کنیم ، یا با شنیدن سروده ها ، دلمان آکنده از افسردگی شود ، نا خود آگاه یادم بحافظ مهربانمان افتاد :

دیدی ای ایدل که غم یار دگر باره چه کرد ؟

چون بشد دلبر وبا یار وفادار چه کرد ؟

آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت

واه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد

پیش از آنکه بنوشته ام بپردازم ، رویدادی شاد را برات بنویسم :

دیروز که داشتم بخانه بر میگشتم ، پلیس راه را بسته بود ومنهم چون دیگران ماشین را خاموش کردم ، بانگ هلهله وپایکوبی مردم براستی دل را از شادی آکنده میکرد ، رسم زیبائی در میان وابستگان دینی در اسرائیل هست و آن بردن کتاب تورات بدرون کنیسا است ، مراسمی بسیار زیبا ودل انگیز ، گروهی کتاب تورات را در آغوش میگیرند وآنرا در میان کوچه وبازار وبین همسایگان میگردانند که مردم وابسته بدین بیایند وبر آن بوسه ها زنند ، موسیقی شاد هم از درون خود روها بآسمان بلند بود ؛ زن ومرد و سالمندان ، دست در دست وپای کوبان ودست افشان بر گرد تورات میچرخیدند وکف میزدند ، منهم بدرون دست افشانان شتافتم وهمرنگشان شدم ، زیبا بود آن رویداد شیرین .

شب با ژانت جائی دعوت داشتیم ، یک گرد هم آئی برای بزرگداشت از سخنور پارسی زبان وشهروند اسرائیلی

کدبان داوید داویدیان (مسرور ) ، گروهی آمده بودند تا باین سخنور سالمند ارج نهند ومن درویش نیز از سخنرانان آنشب بودم واگر بیاد داشته باشی ، نخستین دیوانشان را بنام قصه ی دل در بیست سال پیش بانتشار رساندیم ،

سروده های مسرور آکنده از مهر بدیگران است :

بوئی از مهر ووفا دارد ورنگی از خون

روید از تربت من کر که گیاهی ، گاهی

کسی که آن شب را با نوای مستی بخش موسیقی سنتی در آمیخته بود ، گهگاه ، تکه هائی از نوازندگی زنده یاد پرویز یاحقی را مینواخت که بسیار دل نشین و غم آلوده بود :

مسرور این سروده را بیاد زنده یاد پرویز یاحقی سروده بود :

داد وبیداد که پرویز از این دنیا رفت

آن نشاط آور و آن خالق بزم آرا ، رفت

جمع ما شیفتگانش همه ماتم زده ایم

کان هنر مند گرامی ، زجمع ما رفت

آنکه با پنجه ی خود چنگ بدلها میزد

از که رنجید ، که بر خاست واز اینجا رفت

آنکه بی جمع رفیقان دمی شاد نبود

ساز خود را زچه بنهاد وتک وتنها رفت

ساز او ناله کند از ستم دد منشان

گر چه خود ساکت و آرام و بی غوغا رفت

بلبلی گفت بگوش دل ( مسرور ) افسوس

یاحقی ، ژاله صفت از حرم گلها رفت

کرملک ، روزگار بدی است ، که رویدادهای اینجا وآنجا ، دل ودماغ برای زنده دلان نمیگذارد واگر بگذارد

ناخود اگاه در آمیخته با غم میشود ؛ غمی از اینهمه نامردمیها وناهمخوانیها که این سرزمین را فراگرفته :

اشک من رنگ شفق یافت زبیمهری یار

طالع بی شفقت بین که درین کار چه کرد

رادیو گلها همچنان مینوازد وشور وغوغا را در دل صد چندان میکند :

ساقیا جام میم ده که نگارنده ی غیب

نیست معلوم که در پرده ی اسرار چه کرد

حافظ ، انگاری تو کوچه پس کوچه های تهران براه افتاده وازآنچه بر آن سرزمین وآن مردم آشتی جو میگذرد آگاه است ، ولی با آنهمه بار غمی که از گرانی درد ها بر دل دارد ، همچنان از دل مجنون نیز آگاه است:

برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر

وه که با خرمن مجنون دل افکار چه کرد

آنچه که بر محبوبیت این مرد بزرگ در میان توده ی مردم میافزاید ، همانا همخوانیهایش با همگان است ، با همدردیهایش ، و با گله گیهای شیرینش از روزگار :

فکر عشق ، آتش غم در دل حافظ زد وسوخت

یار دیرینه به بینید که با یار چه کرد

هیچ نظری موجود نیست: