زبان پارسی را پاس بداریم

نشانی تارنامه : drafshemehr.blogspot.com

نشانی درفش مهر در فیس بوک :
https://www.facebook.com/homayoun.avrahami.7

نشانی در تلگرام : لینک

۱۳۸۷ خرداد ۲۰, دوشنبه

جای پای سروده ها ( اشعار ) در فرهنگ شکوهمند پارسی

10 ژوئن 2008
نگاهی ژرف بمانده های ادبی در فرهنگ شکوهمند ایران ، آموزنده ی این باور است که

سخنوران ایرانی از دوران رودکی وتا بامروز ، بیشترشان ، کسانی بوده اند که با یاری از نوشته ها وقلمشان ، بگونه ای از نیازمندان و خواسته های توده ی مردم پاسداری کرده اند وبی باک ، رویاروی گردنکشان ایستادند ؛حلاج ها ویزدیها ومولویها وهمتایانشان فراوانند که نامشان ومانده هایشان تا بامروز روشنگر اندیشه ها است ، شوربختانه در راستای فرهنگ پر فراز ونشیبمان با زمانهائی رو برو میشویم که دگر اندیشان سود جو ، با یاری از دسیسه های از پیش آراسته شده ، بدرون توده ی نیازمند مردم وارد شدند واندیشه ها را با جن وپری واز ما بهتران آلوده کردند و بازمانده های آن اندیشه های سیاه را تا بامروز در میان مردم میبینیم و اندیشمندان را گوشزدی ! ولی بجز بیدارگریها که در میان سروده های سخنورانمان موج میزند ، باین درخشش هم باید اشاره کرد که زیبا اندیشی ونیک خواهی وبازتاب کردار وگفتار نیک که از دوران مادها وهخامنشیان در میان مردم ایران رواج داشته ، بآن بازمانده ها ، شکوهمندی دیگری میبخشد ، مردم را بآینده خوشبین میکند ، نام ایرانی را زبانزد جهانیان میکند .... سروده ها ( شعر) در میان توده ی مردم پراکنده میگردد واز زبان باندیشه مینشیند وسینه بسینه بما میرسد وایرانی ، بیگمان ، دوستدار آن مانده ها میشود که با واژه ی سروده ( شعر ) درمیان مردم رنگ میگیرد وشکفته میشود وچون گلزاری همیشه بهار ماندگار میشود وبدرون مردم کوچه وبازار راه میابد ، سرایشگران ( شعرا ) در آغاز تاریخ ، همیشه یادمانده هایشان پای بر جا است . شوربختانه پس از هجوم تازیان بر ایران { هزار وچهار سد ( صد ) سال پیش } آنچه از آن سروده سرایان بجای ماند یا خوراک آتش شد وبجای هیزم گرمابه های ایران را داغ کرد ویا برودخانه ها ریخته شد ! سوزاندند و بآتش کشیدند ودر درازای زمان ، تا آنجا که توان داشتند ، خرافات و سیاه اندیشی را در میان توده ی مردم بچنان اندازه هائی رساندند که دیدیم ومیبینیم وبیک نمونه بسنده میکنم که در دوران شکوفائی رنسانس که اروپا بسوی پیشرفت میتاخت ! شاهان قاجار ، چه دسته گلهائی را برای ماندگاری در تاریخ از خود بجای نهادند وآن سیاهیها در خور پیام این نوشتار نیست ، ما فارسی زبانان ، تار وپودمان با شعر در هم آمیخته ، از دورانی که خود را شناختیم ، بر سر در دبستانها ودبیرستانها ، در درون فروشگاه ها وبر دیوار گرمابه ها ، چشممان با دیدن تک بیت ها روشن شد :

افتادگی آموز اگر طالب فیضی

هرگز نخورد آب زمینی که بلند است

درون تاکسی ها هم راننده ، شعر نابی را در کنار خود با نگارش نستعلیق نوشته بود

خدای خشک کند دست زارعی که بکاشت

در آب وخاک جهان دانه ی جدائی را

زیبا اندیشی وآرایش واژه ها در کمترین گفتار را سروده میگویند ، این سروده ها با روش وخوی زندگی مردم تنیده میشود وسد ها سال است که در درون تک تکمان ماندگار شده :

بنی آدم اعضای یکدیگرند

که در آفرینش زیک گوهرند

چو عضوی بدرد آورد روزگار

دگر عضو ها را نماند قرار

میازار موری که دانه کش است

که جان دارد وجان شیرین خوش است

این فرمایشات از استاد سخن ( سعدی ) هنوز پس از 800 سال جان وروان را آمیخته با سرور میکند ، یا سراینده ی پهلوان آفرینمان ، فردوسی توسی ( طوس ) که شاهنامه ی شکوهمندش براستی شناسنامه ی توده ی نیک اندیش مردم ایران است وافسانه های آمده در درونش را همگان بیاد داریم ، رخش ، اسب سپید ورزمنده ودوست داشتنی رستم را ، تراژدی کوبنده وگریه آور رستم وسهراب را و پیام های دل پسند آن سخنسرای پهلوان را که با تازیان سر سازش نداشت و آن بیگانگان را تیشه زنها بر ریشه ی درخت تنومند فرهنگ فارسی میدانست:

بسی رنج بردم بدین سال ، سی

عجم زنده کردم بدین پارسی

با ورود تازیان بایران ورخنه گری آنها در تار وپود مردم ، گونه ای نابسامانی در میان مردم پراکنده شد ، زن آزاد ایرانی که در دوران شکوفائی هخامنش بر ناوگان چهل هزار مرد جنگی فرمان میراند ( آرتیمس ) وارتش ایران را از راه دریا بسوی ایتالیا ( رُم ) گسیل میداد ، بزیر چادر کشانده شد ، مرد ایرانی را از دیدن زیبا رویان باز داشتند وعشق های نافرجام ویک سویه در توده ی مردم رواج یافت وخود بخود در میان سخنورانمان نیز رخنه کرد ،

با زیبائیها وزیبا اندیشیها سر سازش نداشتند ، موسیقی ایرانی در آمیخته با افسردگی شد وسروده ها غم انگیز تر ودلخراش تر :

دزدیده فکندی بمن از ناز نگاهی

قربان نگاه تو شوم باز نگاهی

نگاه زن ومرد بیکدیگر را منبر نشینان توانمند که بر سرنوشت توده ی مردم برگزیده شدند ، حرام دانستند ، دست زدن بزن ، حرام شد وبوسیدن زن که جای خود دارد !

آنچنان که سرخی گل نرود زسعی باران

نتوان باشک شستن زتو رنگ بیوفائی

این همه بیوفائیها وخود کشیها برای نرسیدن بدلدار ، همه از کجا آب میخورد ، از نبودن دوستیهای آزاد بین زن ومرد ، از ضعیفه خواندن زنان ، از راه ندادنشان بدبستان ودبیرستان وهزار ان ندانم کاریها که برای سرنوشت مردم بافتند وبمردمان پوشاندند ویادگارشان هنوز با جن وپریها وهزاران خرافات در میان توده ی مردم ماندگار است :

اول بنا نبود که بسوزند عاشقان

آتش بجان شمع فتد که این بنا نهاد

ایرانی را با سوختن وساختن آشنا کردند ویادگار این آشنائیها را بگونه ای گسترده در پهنای بیکران مانده های فرهنگمان میبینیم ومیسوزیم وبراستی بر آنهمه ندانم کاریها بگریه میآئیم:

نگهت چون فتاد بچشمانم

پیش تو قطره قطره آب شدم

ژرف بیاندیشید تا پی ببرید سراینده ی این پیام چه ها کشیده وسوخته که چنین سروده :

دل خون شد از امید ونشد یار یار من

ای وای بر من ودل امیدوار من

من نامی از این سرایندگان بیچاره ونا امید نمیبرم وتنها باز تاب اندیشه هایشان را بآگاهیتان میرسانم که دست کم برای آیندگان ، روشنگر چراقی در این بازار تاریک از ندانم کاریها باشد :

در بزم جهان ، جز دل حسرت کش ما نیست

آن شمع که میسوزد وپروانه ندارد

دو باره بخوانید وببینید سوز وحسرت ودل پُر بار از غم ، در راستای این هزار وچهار سد ( صد ) سال چه بروزگارمان آورد وتازیان با زور شمشیرشان ورخنه سازی خرافات در اندیشه ی مردمان ، چه ها بر این فرهنگ کردند که نمونه ها ، مشت از خروار است :

در قیامت که سر از خاک بدر خواهم کرد

باز هم در طلبت ، خاک بسر خواهم کرد

ببینید ناکامیها بچه مرزهائی از اندیشه راه میابند وبکجای دل سر میزنند :

در فراقت مینویسم نامه و از دست من

خامه خون میگرید وخط خاک بر سر میکند

( برگ 153 از مشاعره زنده یاد مهدی سهیلی )

باز باید یاد آوری کنم که آن سراینده ی ناکام ، تا کجای دلش سوخته که چنین سروده .

یکی دیگر از ارمغانهای سیاهی که تازیان با ورودشان بایران با زور شمشیر بر مردمان روا داشتند ، پایان میگساریها در میان مردم بود ، نوشیدنش را حرام دانستند وفرمان دادند که ایرانی نباید شراب بنوشد، پای کوبی ودست افشانی ومیگساری ، در پهنه ی ایران برچیده شد و غم گساری وگریه در میان مردم رایج گردید وخواه ناخواه در میان سخنورانمان جا باز کرد :

دوشینه شکستیم بیک توبه دوسد جام

امروز بیک جام ، دو سد ( صد ) توبه شکستیم

فراموش نکنیم که سراینده در این پیام ، با پتک سخن بر یاوه گویان میتازد ومیگوید که اگر دیروز توبه کردم ، ناخرسندم وامروز با یاری از جام شراب ، دو سد توبه های فرمایشی را میشکنم وجان سخن ما ، آوردن همین پیامهای بیدار کننده است که یادگارهایشان را در راستای مانده های بزرگان سخن میبینیم وبر خود میبالیم که فرزندان آن فرهیختگانیم که چون شاهنشاه درویشان ( مولوی ) ، در 800 سال پیش بر خاست وبی پروا چنین سرود :

آنها که بسر در طلب کعبه دویدند

چون عاقبت الامر بمقصود رسیدند

رفتند ، در آن خانه که جویند خدا را

بسیار بجستند ، خدا را و، ندیدند !

چون معتکف کعبه شدند از سر تکلیف !

ناگاه خطابی هم از آن خانه شنیدند !

که ای خانه پرستان چه پرستید گل وسنگ !

آن خانه پرستید که پاکان طلبیدند !!!

فراموش نکنیم که منبر نشینان توانگر که در میان مردم بسیار هوا خواه داشتند ، رویاروی مولوی ایستادند واگر گروه اخیان که در قونیه بسیار قدرت داشتند ، رویاروی دکانداران دین نمیایستادند ، هرگز مولوی نمیتوانست ایستادگی کند .

دوران حافظ نیز در آمیخته بود با رخنه ی دگر اندیشان در تار وپود مردمان کوچه وبازار که از آن درد های دامنگیر چنین یاد میکند :

صد هزاران گُل شکفت وبانگ مرغی بر نخاست

عندلیبان را چه پیش آمد ، هزاران را چه شد ؟

هزار : گونه ای مرغ خوش نوا است

از این پیام فرزانه ی حافظ چه درد ها است که میبارد .

در جای دیگر ، حافظ ، بیباک و نترس از دگر اندیشان ، این گونه بمیدان مبارزه میرود :

حاشا که من بموسم گل ترک می کنم

من لاف عقل میزنم این کار کی کنم

مطرب کجاست ؟ تا همه محصول زهد وعلم

در کار بانگ بربط و آواز نی کنم

با این نمونه ها در این نوشتار کوتاه ، چکیده ای از بازتاب اندیشه های بزرگانمان را بآگاهیتان رساندم . فرزانگان را بداوری میخوانیم .

پیوسته دلتان شاد ولبتان خندان باد

هیچ نظری موجود نیست: