زبان پارسی را پاس بداریم

نشانی تارنامه : drafshemehr.blogspot.com

نشانی درفش مهر در فیس بوک :
https://www.facebook.com/homayoun.avrahami.7

نشانی در تلگرام : لینک

۱۳۸۷ آبان ۹, پنجشنبه

نگاهی بر این کهنه سرای کهکشانها

وکرنشی دیگر بر آفریدگار هستی ساز

سازمان پژوهشی ناسا در آمریکا با دریافت تازه ترین گزارشها وچشم اندازهائیکه از کهکشانهای دور دریافت نموده ، با یاری از دستگاه های بسیار پیشرفته ، پرده از دنیا هائی بر میدارد با چندین هزار سال نوری که از ما بدورند ، نگاهی ژرف باین پیشرفت های روز افزون ، ما را دراندیشه میکشاند که جهان پانزده میلیارد ساله ی ما که چون گردی پریشان ، در آن کهنه سرا میلولد ، بودن یا نبودنش! چیزی را در بر میگیرد ؟ بسخنی دیگر ماندگاریش در این دستگاه چند هزار میلیاردی از کهکشانهای پر ستاره ! برای چیست !؟ جائی که نمیدانیم این موج رونده از ستارگان .... رویش بکجاست و خواسته اش از این گردش روزگار چیست ؟

به چهار عکس باز آمده از دنیاهای دور بنگرید ( در بالا دست چپ ) و ببینید هستی ساز ما ، همان که ایزدش میخوانیم بر چه سرائی از پهنه های ناشناخته فرمان میراند :

تا بدانجا رسید دانش من

که بدانم همی که نادانم !!

همگان میپذیرند ومیپذیریم که آن دستگاه شکوهمند را توانمندی پـُر شکوه تر ، فرمانرواست .

خواسته ام از نگارش این پیام ، با دیدن اینهمه شگفتیها ونا آگاهیها ! چیز دیگری است که در پندارهای نهفته در درونم ،مرا رنج میدهند وآن ؛ اگر در این شگفتیها پرسه میزنیم وبا این بی پایان پرسشهای بی پاسخ روبروئیم ... اگر تا این اندازه کوچک و ارزن واریم .... اگر دنیای پنج قاره ای ما وآن اقیانوسهای ترسناکش در برابر این شکوه ، کوچکتر از پشیز ها است .... اگر خورشید ما روشنائیش بر ذره ی ناچیزی از این سرا میدرخشد وخورشید های دیگری در آسمان بی پایان پنهانند ...... اگر ما اینیم ونمیدانستیم !؟ پس چرا بیدار نمیشویم ودگر بار بر خود نمینگریم که ای دل نا دان ..... تو کیستی !؟ و چه میخواهی ؟ بودن اینهمه ناهمخوانیها میان مردمان گیتی برای چیست ؟ اینهمه جنگها وبرای این وآن شاخ وشانه کشیدنها برای چه وچرا !؟ ... کمی سرهایمان را ببالا بچرخانیم ونگاهی بآسمان اندازیم ؛ این ارزن گم شده در میان بیشمار کهکشانها که ما خاکیان ، نامش را جهان یا گیتی نهاده ایم واز پایداریش پانزده میلیارد سال میگذرد .... چیست !؟ ( در برابر آنچه میبینیم وهزار آنچه نمیبینیم ونخواهیم دید ) ....وخواسته ی آن سازمان شکوهمندی که این دستگاه بی مرز را اداره میکند ! گرداگرد کجاست ؟ وهزاران پرسش بی پاسخ که این دایره را در بر میگیرد ، دایره ای که نه آغازی دارد ونه پایانی ..... در چنین دریائی از نا آگاهیها از بود ونبود خودمان ..... آمده ایم واین ارزن گم شده در کهکشانها را مرز داده ایم وبرای پاسداری از آن مرزها بجان یکدیگر افتاده ایم .... یکی خود را اروپائی ودیگری آسیائی ، یکی آمریکائی ودیگری آفریقائی میخواند با خواسته های گوناگون ودید های رنگارنگ ودشمنیهای ریشه دار وچند هزار ساله ....و در چنین هیر وویر های پایان ناپذیر که در آمیخته با کشت وکشتار ها برای هیچ وپوچ است ... گروهی برای آن سازمان گسترده که چنان کهکشانهائی را اداره میکند ، نام نهاده اند ! بنامش سخن میگویند ! ، داوریهای نا دیده اش را ... مورد بر رسی مینهند ! وبر آن ، برچسبهای گوناگون زده اند وباورهای رنگارنگ را نیز افزوده اند .... آن یکی خود را نزدیک تر بآن سازمان گسترده میداند....و وابستگان باور های جوراجور ، دو سه هزار سال است که ( هزاران میلیارد سال در برابر دوسه هزار سال !!!!!! ) ، بجان یکدیگر افتاده اند وبرای هم لشگر میکشند وجهان دانش وبینش که پایگاهشان در دانشگاه ها است هنوز که هنوز است از راز پنهانی این دستگاه که بزرگیش در اندیشه نمیگنجد .... وا مانده اند ونتوانسته اند پلی بر آن باور ها بزنند .

از یک سو تند رویها برای بکرسی نشاندن آن باور وبر زمین زدن این باور ... چهار هزار سال است که ما شهروندان گیتی را در خود فرو برده واز سوی دیگر هنگامیکه بر جهان خود در رویاروی آن کهکشان مینگریم ... بر شگفتیمان افزوده میشود که ای دل نا آگاه ! براستی بر ما چه میگذرد !؟ آیا هنگام آن فرا نرسیده که فرهیختگان گیتی بر خیزند وبانگ بر آورند که این فراز ونشیبها در اندیشه ها ، این نا هم خوانیها بین آن واین را کنار گذاریم وپژوهشها را برای شناخت این سرای کهنه آغاز کنیم .... بجای خونریزی وجنگ وستیز برای یک وجب زمین .... بجائی نمیرسیم و دست گیره ای که ما را از این دریای نادانیها برهاند نمی یابیم . ودر چنین آشفته بازار نادانیها .... همه چیز از روند پیشین بیرون میآید وپرسش پذیر میشود .

ومن درویش ، پس از دیدن آن کهکشانهای دور ... با دهان باز از این شکوهمندی آفرینش ، مات مانده ام که مرز نادانیها تا بکجا کشیده شده !؟

نگاهی بر درونمان ودست وپا ومغزمان ، بیانگر شکوه وتوانمندی آن فرمانروا است ، میدانیم که آرایشگری بسیار با هوش ، گردش این گردون را زیر چشم انداز خود دارد ، میدانیم که چشم وگوش وبینی ودست وپا و.... را همان آفریدگار ساخته وپرداخته ومیدانیم که سر کـُرنش بر او فرود آوردن ، بما آرامش میدهد ، میدانیم که در دوران ناتوانی ... روی بر آسمان میآوریم وخواستار یاری از او هستیم ، میدانیم که او در خور درک اندیشه ی ما نیست چون هیچ فرهیخته ای با یاری از بار دانش ، دست کم وتا کنون نتوانسته ، راز آفرینش را بشکافد وتوده ی مردم تشنه را آگاه نماید ...... پس یاران من، مهربانان من ... چه ارزشی دارد که در برابر آن شکوه در خور بزرگداشت .... خواستار بدی باشیم ونیکی را فراموش کنیم.... در این کهنه سرا میدانیم که میهمانیم .... میدانیم که نادانیم ومیدانیم که دیر یا زود میرویم وآنچه میماند وهرگز برچیده نمیشود آن کهنه ی سرا است .

میدانیم که زمان ، در بافت آن نیروی بی مرز نا پیدا است یا بسخنی دیگر میلیارد ها سال از آفرینش میگذرد ... و فرمانروا او است ومائیم که در این دنیای گذران ، تماشاگرانی ناتوانیم ، پس بیدار شویم ومهر را جایگزین ستم سازیم.

۳ نظر:

Azad گفت...

سرور ارجمند و استاد مهربان،
از خواندن نوشته های شما ديگربار پر از شادی و مهر شدم و تمام خوبی ها را روبروی چشمانم يافتم.

اميد است مردمان در روشنايی خرد اهورايی هر چه زودتر اهريمن بد سرشت و بدخواه را از سرزمين خاکی و خانه ی کوچک مان که زمين می ناميمش بگريزانند.

همواره شاد و پيروز و تندرست باشيد.

Unknown گفت...

آفرین

shahrooz گفت...

نوشته ها بسیار زیباست و خرد آدمی را به نگرشی نو از جهان هستی وا می دارد
شهروز