زبان پارسی را پاس بداریم

نشانی تارنامه : drafshemehr.blogspot.com

نشانی درفش مهر در فیس بوک :
https://www.facebook.com/homayoun.avrahami.7

نشانی در تلگرام : لینک

۱۳۹۹ تیر ۴, چهارشنبه



همدلی از همزبانی بهتر است


پنجم تیرماه 1399 برابر 26، 6، 2020

بادرودی از دل و جان بر خواسته به هم میهنانم و همزبانانم در سراسر جهان پهناور ، دوران خانه نشینی کورونا ، همگان را خسته کرده و آسایش را ازمان گرفته و مرز شکیبائی را کمتر و کمتر کرده و گرایش به  اندیشیدن و نوشتن هم کند شده و با پوزش از اینکه هفته هاست  در فیس بوک نیستم :

با یکی از پیامهای دل نشین شاه درویشان (مولانا) می آغازم :

اوست نشسته در نظر ، من بکجا نظر کنم !؟

اوست گرفته شهر دل ، من بکجا سفر کنم !؟

دین ! این واژه ی آشنا در میان توده ی مردم جهان ، تا بوده و هست و خواهد بود ، یک ویژگی پراکنده ، ولی بسیار درد ناک و افسوسبار دارد که شاید در بستر تاریخ ، کمتر بآن پرداخته شده و آن ویژگی که دامنه ای فراخ دارد را اگر چکیده کنیم ، به یک برداشت تلخ میرسیم و آن جدائی افکنی میان رده های مردمی در سراسر گیتی است ! نبودن هم خوانیها میان بودائی با هندی ، مسیحی با زردشتی ، یهودی با مسلمان و........ نشانگر دشمنیهای سخت میان همگان بوده و هست ....  وچرا برای آغاز این نوشتار ، از پیام دل نشین مولوی ، یاری گرفتم !؟

نگری ژرف بر رویدادهای خونبار در بستر تاریخ ، نمایانگر جنگها و کشمکشها میان توده ها  بوده که اگر نیک بنگریم ، ریشه های دینی داشته و بچند نمونه بسنده میکنم ، جنگهای صلیبی (مسلمانان با مسیحیان) ، پروتستانها با کاتولیک ها ، عُمری  با شیعه و ........

ما مردم ایران ، شاید از دیگر مردمان ، از درگیریهای دینی ، بیشتر زیان دیده ایم که نیازی به بازگوئی ندارد ولی ، سخنوران رده ی نخست در میان بزرگان و نامدارانمان چون رودکی – فردوسی- خیام – سعدی-مولوی- حافظ و دیگران ، در پیامهایشان ، مهر را ، بالانشین اندیشه هایشان کرده و در گسترش آن کوشیده اند و همین گسترش مهر ورزی در سخنان بزرگان ایران است که نامش را بر تارک خورشید تابان نشانده و نه آنچه جهان امروز ، بر ایران و ایرانی می اندیشد و فرزانگان را گوشزدی !

و باز میگردم به پیام آغازین نوشتار که دنیائی از مهر و ارادت در آن نهفته و سخن مولوی را آنچنان دل انگیز و آفرین بر انگیز کرده ....

میدانیم که مولوی ، بیش از 72 هزار سروده دارد که جهانی بآن می بالد و می نازد ، ولی بیشتر آنها را برای آموزگار فرزانه اش ، شمس تبریزی سروده که آشنایان بزندگی افسانه گونه ی شمس و مولانا ، از آن آگاهی دارند و برداشت من از این نوشتار ، پرداختن به همان بازتابی است که در پرده ی اندیشه های کهکشانی مولوی جایگزین شده و از او استوره ای مهر پرور ساخته ، با نگاهی در ماورای اندیشه های ما مردم کوچه و بازار ، مبارزین راستین آزاد اندیشی را ، آگاهان ، در رویداد های ایران می شناسند و میدانند که در سخن حافظ ، میشود به اندیشه ها  پی برد که خوب توانسته در لفاف گوشزد هایش به کسانی که چوب لای چرخ پیشرفتهای همگانی میگذارند !! ، بتازد و بکوباند ، یا فردوسی و دیگران ، ولی سخن مولوی ، چیز دیگریست و آن اینکه وی تا 38 سالگی ، مردی دین گرا با اندیشه های آتشینی بود که 400 تن در دایره ی آموزشی ، از مریدان سر سختش بودند ، هفت سال در دانشگاه های بنام شام آن زمان ، دانش آموخت و چنین فرهیخته ای ، با یک برخورد با پیر مردی 68 ساله بنام شمس تبریزی ، از این رو بآنرو شد و مهر ورزی را بالا نشین خواسته هایش کرد و آن شاهکارهای بی مانند را چون گنجینه ای به جهانیان پیش کش کرد و اینجاست که مولوی ، جهانی میشود و استوره ای ، دیدگاه های دینی را هرگز نمی شود در مهر ورزی گنجانید چون دین ! هرگز نخواهد گذاشت که پیوندی میان زن و مرد عاشق  ، با دو دین گوناگون ، سر بگیرد و سخن مولوی ، وارد کار زار میشود و میفرماید :

ای بسا هندو و ترک همزبان

ای بسا دو ترک چون بیگانگان

پس زبان محرمی خود دیگرست

همدلی از همزبانی بهترست

بر داشتها از این پیام مولوی فراوان است ولی چون نیک بنگریم ، سخن از هم دلی و مهرورزی بمیان می آید که شوربختانه با پای در میانی باورهای جدائی بر انگیز دینی ، سازگار نیست و جان سخن مولوی و همتایانش را در همین دایره میتوان یافت که ای کاش روزی مهر و دوستی و برابری و برادری بر دشمنیها چیره شوند .

بامید آنروز فرخنده َ

هیچ نظری موجود نیست: