زبان پارسی را پاس بداریم

نشانی تارنامه : drafshemehr.blogspot.com

نشانی درفش مهر در فیس بوک :
https://www.facebook.com/homayoun.avrahami.7

نشانی در تلگرام : لینک

۱۳۸۷ آذر ۲۱, پنجشنبه

زادگاهم ایران ......

یکی بود یکی نبود ، بجـُز خدا هیچکی نبود

در دل پرژرف کهکشانها که نه آغازی داشت ونه پایانی ، تا دلت

بخواد ستاره پشت ستاره بود

کهکشان پشت کهکشان ، ستاره ها چنان زیاد بودند که هیچ بودن را میشد در درونشون یافت

انگاری اگه یه کهکشون ازشون کم میشد .... فرشته ها از اون بالابالاها پی میبردند !

تو این نا باوریهای بی سویه که هر چیزی واسه خودش خودی میشد

در لابلای اون جنگل کهکشونها که

هر کدامشون هزار سال نوری از همدیگه دور بودن

تو یکی از اون گوشه ها که نمیشد بهش گفت گوشه .... هفت هشت

ستاره با هم خوش جا کرده بودن

انگاری همشیره ی یکدیگرند وخورشید خانومم واسه اون همشیره ها

گرمی ودوست داشتنو هدیه داده بود

زهره واورانوس وماه ومریخ ، چند تا از اون همشیره ها بودن

خوشگل ترین وزیباترین اونا ستاره ای آبی رنگ بود که خاکیان نامشو زمین گذاشته بودن

اونائی که خیلی سرشون میشه وبهشون میگن فرهیخته ، بر این باور

بودند که این زمین خوشگله پنج میلیارد سالشه .... ولی زود باشتباهشون پی بردند و گفتند که زمین زیاد جوون نیست و تو میان سالها میشه بشمارش آورد ....

نزدیک به پانزده میلیارد ساله که داره از خورشید خانوم گرما میگیره

این زمین خوشگله ده دوازده میلیارد سال ، خشکی نداشت و دریا پوشونده بودش

خورشید خانم ، چنان گرماشو زیاد کرد که یواش یواش آبها بخار شدند و از پنج سو خشکیها

زدند بیرون و هرکدومشون شدند آسیا واروپا وآمریکا وآفریقا و استرالیا

از همه بزرگتر آسیا بود و در گوشه ای از اون بالا بالا های دست چپش دریاچه ی زیبا ئیست

که زیرش سر زمینی است که دلاوران وشیر دلان و مهر ورزان نیک اندیش درونش

زندگی میکنند و سالار مردان نامشو گذاشتن ایران .....

زادگاه کورش وداریوش واردشیر وبابک وسهراب وفردوسی است

اگه زمیناشو بشکافی ، میتونی درونش مردان وزنانی را بیابی که جهانی میشناستشون

از خشایارشاه گرفته تا رودکی و بزرگ امید و بیژن ومنیژه و دارا و نیما

در این سرزمین ، مهر است که همه پسند شده و نیک خواهی است که پرده گسترده

اینجاست که مردمانش ، هر چه دارند را میدهند تا ارزنی مهر را هدیه کنند

در این سرزمین بود که مهر ، در میان همگان یکسان پخش شد

زن ومرد وکودک و جوان وپیر و گبرو ترسا .... یکسان بودند

همگان ، همگان را یکجور ویکرنگ دوست میداشتند

هر چه بود در یک واژه ی شیرین ودل نشین جای میگرفت ... دوستی

هنگامیکه آمدند ونشستند ورویدادهای گیتی را بنگارش در آوردند

از اون هنگام چیزی نزدیک به شش هزاره میگذرد

فرهنگ ایرانی درست از آغاز آن نگارشها .... ماندگار شد و جهانیان با هنر ایرانی

با مهمان نوازی ایرانی ، با خوی نیک اندیش ایرانی آشنا شدند

سخن سرایانش با آن دید ژرف بزندگی وپیرامون زندگی

هر چه بود مهر و دوستی بود که از آن سر زمین تا بکرانه های بیکرانیها میرسید

از آن شش هزار سال .... چهار هزار و شش سد سال گذشته بود

گروهی شمشیر بدستان بیابانگرد که راه را بر کاروانها میبستند و چپاول گری را خوب میدانستند ونامشان از خودشان ترسناک تر بود و تازیان میخواندنشان ....

از سرزمین بیابانی وسوخته ی عربستان .... جهان گشائی را در اندیشه میپروراندند

و سپاه میآراستند تا بر این سرزمین وآن کشور بتازند و با شیوه هائی که بآنها وارد

بودند .... چنگ بر دارائی آن سرزمینها بزنند و چون بایران نزدیک بودند

با ترفندی از پیش آراسته شده ، شورشی ساختگی را در خراسان پیاده کردند وچون سپهسالاران ارتش برای فروپاشی آن شورش روانه ی خراسان شدند

تازیان ، با این ترفند از باختر بر ایران تاختند و فرمانروایان ساسانی نتوانستند رویاروی

سپاه تازیان که چون مور وملخ بر ایران تاخته بودند ایستادگی کنند و یزدگرد ، آخرین

پادشاه ساسانی بدست آسیابانی کشته شد و سپاه تازیان روی بکشوری نهاد که هنر از گوشه بگوشه اش میدرخشید وبرای سرباز پای برهنه ی بیابانگرد تازی نا آشنا بود....

هنگامیکه بر کاخ مدائن تاختند .... فرش زربافت بهارستان را تکه تکه کردند ومیان یکدیگر

پخش نمودند .... کتابهای بیمانند ایرانی خوراک آتش شد وزن ایرانی که در ارتش ایران بسپهسالاری رسیده بود ( آرتیمس زن ارتشبد در سپاه خشایارشاه )

بزیر چادر کشانده شد .... سیاهی وسیاه اندیشی وسوگواری وافسردگی ورنج وملال را

تازیان برای مردم شاداب و مهربان ایران بارمغان آوردند ....

زبان پارسی و پهلوی .... که گویش مردم دوران ساسانیان بود دگرگون شد و واژه های تازی

درون زبان وفرهنگ با شکوه ایران رخنه کرد و پر وبال گرفت

گویش مردمان با گویش تازیان در آمیخته شد وزبان زیبای ایرانیان در میان واژه های بیگانگان گـُم شد .............و گویش ما شد آنچه امروز داریم

بیگانگان تازه بمیدان آمده ، دست روی دست نگذاشتند و با پیاده کردن اندیشه های پلید ، تا توانستند خرافات و بد خواهی را با نیرنگ در میان توده ی مردم جایگزین نمودند و زن ایرانی خانه نشین شد ونزدیک ترین ها برای بیگانگان تازه وارد که بنشینند وبا بافتن خرافات در

اندیشه هایشان .... مادر ایرانی را بجن وپری واز ما بهتران نزدیک کنند وتا میتوانند از میدان

دانش وبینش بدورش اندازند .... واژه ی نچسب وتازی " ضعیفه " را بر او بیارایند ، دانش آموزی را از او بگیرند و روی ماه گونه اش را از دید مردان دور کنند ...

افسوس وآه و فغان ودرد را میان مردان آراستند ... چون مرد ایرانی دست در دست زنان

بار آمده بود و چون زن را از او دور کردند و چادر بمیان آمد ... اندوه جایگزین شادی شد واین اندوه تا ژرفنای فرهنگ فارسی رخنه کرد .... نوای آهنگین پارسی را افسردگی ودرد

ورنج در بر گرفت وتازیان سوگواری وغم پروری ومرده پرستی را نیز با خود همراه آوردند

و با آوردن مشتی جیره خوار وتن پرور که کار کردن را دوست نداشتند ومفت خوری را بآنها آموخته بودند با پوششی ویژه ! بر منبر ها نشاندند تا خرافات را بگونه ای گسترده تر و

پُر مایه تر در توده ی مردم بگسترانند و از آن زمان چهار ده سده است میگذرد و در این زیاده زمان در آمیخته با دگرگونیهای نگارشته شده در رویدادهای ایران زمین .... آن منبر

نشینان که بروش سخنوری وسخن پردازی وشستشوهای اندیشه بسیار واردند ... تا توانستند

اندیشه ی زن ایرانی را بواپسگرائی کشاندند و این نگارشات را پایانی نمیتوان برایش یافت

زیانها و بلاها و واپس گرائیها وشستشوهای اندیشه در این دراز زمان .... چنان هنگفت و

پُر بار از شور بختیها است که اندیشه از بازتاب سیاهیهایش در میماند ....

چگونه میشود آغازی بر پایان این سیاهیها نهاد وهنگام آغاز از کجا بگیریم وتا کجا رویم

میلیونها کودک وجوان را که چهارده سده است او را به بیراهه کشانده اند ... چگونه براه راستین مهر ودوستی آورد ؟

پاسخ باین پرسش ژرف را بسازندگان آینده ی این سرزمین میسپاریم که از میانشان سینا ها

بر خاستند و رازی ها بزرگ شدند و فردوسیها نگارشتند .

هیچ نظری موجود نیست: