زبان پارسی را پاس بداریم

نشانی تارنامه : drafshemehr.blogspot.com

نشانی درفش مهر در فیس بوک :
https://www.facebook.com/homayoun.avrahami.7

نشانی در تلگرام : لینک

۱۳۹۰ مهر ۲, شنبه

شنبه‏، 2011‏/09‏/24
بباور پژوهشگران , جهان ما چیزی نزدیک به پانزده میلیارد سال است که بگرد خود و خورشید میچرخد و پیشینه ی ما جانداران تلاشگر در پهنه ی این کهنه سرا نیز چیزی دور و بر ده میلیون سال است , میدانیم که دینوزاور ها در چند میلیون سال پیش میزیسته اند و استخوانهای سری که از زنی آفریقائی یافت شده , پژوهشگران را بهمان پیشینه ی زنان و مردان در ده میلیون سال پیش نزدیک میکند !! کمی بیاندیشیم , پدران و مادران ما در روی این کره ی خاکی میزیسته اند و با شکار و کمی دیر تر کشاورزی و سبزی خواری زندگی را سپری میکردند که در راستای زمان , اندیشه در مغزهایشان راه یافت و برای گرم شدن ؛ آتش را یافتند و با پوست جانوران شکار شده برای خود و فرزندانشان پوشش گرم ساختند و از غار نشینی به بیابانگردی و چادر نشینی رسیدند و جان سخنم گرداگرد این است که آفریدگار جهان کیست !؟ یا چیست ؟ که افزون بر این گیتی ! بر بیشمار اختران ریز و درشت و کهکشانهای دور افتاده فرمان میراند و اندیشه های نا توان ما تا کنون بمرزهای توانمندیش راهی نجسته !؟ میدانیم که چرخ گردون , نمیتواند فرمانروائی نداشته باشد همانگونه که خود رو هم بی راننده براه نخواهد افتاد ! تا کنون از خود پرسیده اید که براستی پشت این توانمند بی مانند چه ایستاده ؟ و خواسته ی او از آفریدن چیست ؟ و چرا باز میآفریند و ستاره میسازد و همچنان جهان و کهکشانها را در آسمان بی مرزی بسوی راهی بی پایان و ژرف میکشاند ؟ این پهلوان هستی ساز کیست که نه کسی از جایگاهش آگاه است و نه کسی میتواند چکه ای از خواسته هایش را برایمان باز گو کند ؟
تا بدانجا رسیده دانش من
که بدانم ! همی که نادانم !
دانشنامه های بی پایان را در دانشگاه های نامدار گیتی در باره ی کهکشانها نوشتند و باز مینویسند و خواهند نوشت و تا کنون هیچ پروفسور و کار شناس و فرهیخته ای نتوانسته براز آفرینش دست یابد ! پژوهشگران با تلسکوپهای غول آسا تازه ترین اختری که دو سه سال نوری از ما بدور است را یافته اند ! و او را همسایه ی خود میدانیم !!! این اختر کوه پیکر که پنج برابر زمین بزرگی دارد !! یکپارچه از الماس ساخته شده ! بسخنی دیگر در یک رویداد کهکشانی بسختی آسیب دیده و بآتش کشیده شده و در راستای چند میلیون سال , آرام آرام سرد و بتکه ای الماس ! باندازه پنج برابر زمین ما برگشته !!! دانش و بینش ما , کمتر از آنست که بتواند شکوه و بزرگی و توانمندی آن نیروی بی پایان را که بر کهکشانها فرمان میراند , در درونمان جاسازی کند !! نمیتوانیم بیابیم که آن نیرو که نه زمان را میشناسد و نه جا را !! چیست ؟ از کجا آمده ؟ برنامه اش چیست ؟ واز ما و شما و آنها و دیگران چه میخواهد ؟ کمی بخود بنگرید و هزاران پرسش بی پاسخ را در خود ببینید ! روش کار مغز را که تا کنون کمی کمتر از یک سدم ( صد ) از کار هایش را میشناسیم و از ساختمان اندرونیش نا آگاهیم ! میلیاردها چراغ الکترونیکی را در پیکر کمتر از یک کیلوئی خود جای داده که هر لامپ بر گوشه ای از پیکرمان فرمان میراند تا دست و پایمان بچرخد و گردنمان بچپ و راست بجنبد ! کمی بساختمان انگشتان دستتان بنگرید که هر پنج انگشت ! هم اندازه نیستند و چون مشت را میبندیم !! انگشتها در یک راستا آراسته میشوند و هزاران هزار شگفتیهائی که دور و برمان را در بر گرفته و بآنها مینگریم و توان پاسخ را نداریم .
بآسمانها مینگریم و همچنان انگشت بدهان از آنهمه اختران پیچ در پیچ که پهنه ی بی مرز بالای سرمان را در بر گرفته و نمیتوانیم آنها را در مغزمان باز رسی کنیم ! میدانیم که شتاب نور 360000 کیلومتر در یک دم است ( ثانیه ) و میدانیم که اندازه ی دور و نزدیک را بسال نوری میخوانند که شمارش آن سر بآسمانها میزند هنگامیکه هر ثانیه ی نوری 360000 کیلومتر است و 60 برابرش یک دقیقه ی نوری و 60 برابر آن شماه یکساعت نوری و تا بسال نوری میرسیم ! خوب ! رسیدیم بآن شماره شگفت آور که آنرا سال نوری میگوئیم !!! شد ؟؟؟!! وتازه هنوز اندر خم یک کوچه ایم چون بر آورد فاصله ها میان اختران شگفتی را چند هزار برابر میکند هنگامیکه سخن از فاصله های چند میلیارد سال نوری در میان است !!!! هنوز دوزاریهایمون نیافتاده و نخواهد افتاد چون همانگونه که در بالا نوشتم , میزان درک اندیشه هایمان , توان سر و کار داشتن با آن نیرو را ندارد ! ساده تر بگویم که کمتر از آنیم که با آن داده ها دست و پنجه نرم کنیم ! یا پاسخگوی آن خروار ها پرسشی باشیم که یکی از آنها میپرسد که : این آمدن و رفتنم از بهر چه بود ؟! و زندگی همچنان در روند است و چه بخواهیم و چه نه , روزگار رفتنی را پشت سر مینهیم و به پیش میتازیم ! بکجا ؟ و چرا ؟ آنچه شگفتی را در این کهنه سرا بیشتر و بیشتر میکند همانا نا آگاهیهای ما از نیروی پایان نا پذیری است که خودمان بر او نام نهاده ایم ! و با برچسب های گوناگون , بی آنکه بدانیم و آگاه باشیم ! از توانمندیش میگوئیم و مینویسیم و نوشتارهای ریز و درشت را در راستای این پنج هزار سال پیش رو ! ( در برابر پانزده میلیار سال پیشینه ی جهان خاکی ! ) برخ هم میکشیم ! آن کیش , با آن باور وآن توده مردمان گسترده در پنج خشکی , از این باور پشتیبانی میکند و در این چهار پنج هزار سال ناچیز , چه خونها ریخته نشد و چه هستیها بنیستی کشانده نشد , برای بکرسی نشاندن مشتی باورهای کهنه که هیچ دانشگاهی آنرا نمیپذیرد چون بار دانشی ندارند و دانشمندان , دو افزون بر دو را چهار میدانند و نه پنج ! و برای بکرسی نشاندن دانشنامه ها , میباید نشست و سخن گفت و ثابت کرد که داروی پیشنهادی برای درمان درد را , نخست در بدن موشها بآزمایش مینهند و بر آورد های خوب میگیرند ! سپس آن دارو را بمردم میدهند و با هزاران آزمایش ! در پایان نوشتار های دانشی را برای فرهیختگان میفرستند تا آن داروی پیشنهادی , زبانزد شود و در میان مردم جهان پروانه بگیرد و بدست پزشکان برسد و آن دارو ها را برایمان بنویسند تا سر درد ها و پادرد هایمان را درمان پذیر باشد ! و نه اینکه در چهار هزار سال پیش با نبودن دست آورد های پیشرفته ی امروزی !! بنشینند و برای آفریدگار کهکشانها نام بنهند و سخن از کارهایش را در نوشتار ها بما برسانند آنهم در هزاران سال پیش ......... با بودن یا نبودن پاسخ بآن پرسشها ! دلبستگی با آن آفریدگاری که ازش سخن گفتم , امید بخش و سازنده است , باو پناه آوردن و در برابرش کرناش کردن ( تعظیم ) و ازش درخواست کردن .
در راستای برداشتهای نوشتاری که پیش کش شد , بیاد سخنور فرزانه ی خودمان , عماد خراسانی افتادم که این چکامه اش , با امروزمان چه همخوانیها دارد :

پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکی است
حرم ودیر یکی سبحه و پیمانه یکی است
این همه جنگ و جدل حاصل کوته نظری است
گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکی است
هر کسی قصه شوقش به زبانی می خواند
چون نکو مینگرم حاصل افسانه یکی است
این همه شکوه ز سودای گرفتاران است
ورنه از روز ازل دام یکی دانه یکی است
ره هر کس به فسونی زده ان شوخ ار نه
گریه نیمه شب و خنده مستانه یکی است
گر زمن پرسی از ان لطف که من می دانم
آشنا بر در این خانه و بیگانه یکی است
هیچ غم نیست که نسبت به جنونم دادند
بهر این یک دو نفس عاقل و دیوانه یکی است
عشق اتش بود و خانه خرابی دارد
پیش اتش دل شمع وپر پروانه یکی است
گر به سر حد جنونت ببرد عشق عماد
بی وفایی و وفاداری جانانه یکی است
براستی داشتن فرهنگی بشکوهمندی فرهنگ جاودان پارسی , بیانگر پاسخهای زیادی از آن خرمن پرسشها است و ژرفنگری در آمده های این چکامه از عماد , ما را بدنیای دیگری میبرد .
گوشه ای از کتاب باورها و دیوار ها نوشته ی مهندس همایون ابراهیمی .
پیش کش بدوستان خوبم
درویش کرمانشاهی
شنبه‏، 2011‏/09‏/24
بباور پژوهشگران , جهان ما چیزی نزدیک به پانزده میلیارد سال است که بگرد خود و خورشید میچرخد و پیشینه ی ما جانداران تلاشگر در پهنه ی این کهنه سرا نیز چیزی دور و بر ده میلیون سال است , میدانیم که دینوزاور ها در چند میلیون سال پیش میزیسته اند و استخوانهای سری که از زنی آفریقائی یافت شده , پژوهشگران را بهمان پیشینه ی زنان و مردان در ده میلیون سال پیش نزدیک میکند !! کمی بیاندیشیم , پدران و مادران ما در روی این کره ی خاکی میزیسته اند و با شکار و کمی دیر تر کشاورزی و سبزی خواری زندگی را سپری میکردند که در راستای زمان , اندیشه در مغزهایشان راه یافت و برای گرم شدن ؛ آتش را یافتند و با پوست جانوران شکار شده برای خود و فرزندانشان پوشش گرم ساختند و از غار نشینی به بیابانگردی و چادر نشینی رسیدند و جان سخنم گرداگرد این است که آفریدگار جهان کیست !؟ یا چیست ؟ که افزون بر این گیتی ! بر بیشمار اختران ریز و درشت و کهکشانهای دور افتاده فرمان میراند و اندیشه های نا توان ما تا کنون بمرزهای توانمندیش راهی نجسته !؟ میدانیم که چرخ گردون , نمیتواند فرمانروائی نداشته باشد همانگونه که خود رو هم بی راننده براه نخواهد افتاد ! تا کنون از خود پرسیده اید که براستی پشت این توانمند بی مانند چه ایستاده ؟ و خواسته ی او از آفریدن چیست ؟ و چرا باز میآفریند و ستاره میسازد و همچنان جهان و کهکشانها را در آسمان بی مرزی بسوی راهی بی پایان و ژرف میکشاند ؟ این پهلوان هستی ساز کیست که نه کسی از جایگاهش آگاه است و نه کسی میتواند چکه ای از خواسته هایش را برایمان باز گو کند ؟
تا بدانجا رسیده دانش من
که بدانم ! همی که نادانم !
دانشنامه های بی پایان را در دانشگاه های نامدار گیتی در باره ی کهکشانها نوشتند و باز مینویسند و خواهند نوشت و تا کنون هیچ پروفسور و کار شناس و فرهیخته ای نتوانسته براز آفرینش دست یابد ! پژوهشگران با تلسکوپهای غول آسا تازه ترین اختری که دو سه سال نوری از ما بدور است را یافته اند ! و او را همسایه ی خود میدانیم !!! این اختر کوه پیکر که پنج برابر زمین بزرگی دارد !! یکپارچه از الماس ساخته شده ! بسخنی دیگر در یک رویداد کهکشانی بسختی آسیب دیده و بآتش کشیده شده و در راستای چند میلیون سال , آرام آرام سرد و بتکه ای الماس ! باندازه پنج برابر زمین ما برگشته !!! دانش و بینش ما , کمتر از آنست که بتواند شکوه و بزرگی و توانمندی آن نیروی بی پایان را که بر کهکشانها فرمان میراند , در درونمان جاسازی کند !! نمیتوانیم بیابیم که آن نیرو که نه زمان را میشناسد و نه جا را !! چیست ؟ از کجا آمده ؟ برنامه اش چیست ؟ واز ما و شما و آنها و دیگران چه میخواهد ؟ کمی بخود بنگرید و هزاران پرسش بی پاسخ را در خود ببینید ! روش کار مغز را که تا کنون کمی کمتر از یک سدم ( صد ) از کار هایش را میشناسیم و از ساختمان اندرونیش نا آگاهیم ! میلیاردها چراغ الکترونیکی را در پیکر کمتر از یک کیلوئی خود جای داده که هر لامپ بر گوشه ای از پیکرمان فرمان میراند تا دست و پایمان بچرخد و گردنمان بچپ و راست بجنبد ! کمی بساختمان انگشتان دستتان بنگرید که هر پنج انگشت ! هم اندازه نیستند و چون مشت را میبندیم !! انگشتها در یک راستا آراسته میشوند و هزاران هزار شگفتیهائی که دور و برمان را در بر گرفته و بآنها مینگریم و توان پاسخ را نداریم .
بآسمانها مینگریم و همچنان انگشت بدهان از آنهمه اختران پیچ در پیچ که پهنه ی بی مرز بالای سرمان را در بر گرفته و نمیتوانیم آنها را در مغزمان باز رسی کنیم ! میدانیم که شتاب نور 360000 کیلومتر در یک دم است ( ثانیه ) و میدانیم که اندازه ی دور و نزدیک را بسال نوری میخوانند که شمارش آن سر بآسمانها میزند هنگامیکه هر ثانیه ی نوری 360000 کیلومتر است و 60 برابرش یک دقیقه ی نوری و 60 برابر آن شماه یکساعت نوری و تا بسال نوری میرسیم ! خوب ! رسیدیم بآن شماره شگفت آور که آنرا سال نوری میگوئیم !!! شد ؟؟؟!! وتازه هنوز اندر خم یک کوچه ایم چون بر آورد فاصله ها میان اختران شگفتی را چند هزار برابر میکند هنگامیکه سخن از فاصله های چند میلیارد سال نوری در میان است !!!! هنوز دوزاریهایمون نیافتاده و نخواهد افتاد چون همانگونه که در بالا نوشتم , میزان درک اندیشه هایمان , توان سر و کار داشتن با آن نیرو را ندارد ! ساده تر بگویم که کمتر از آنیم که با آن داده ها دست و پنجه نرم کنیم ! یا پاسخگوی آن خروار ها پرسشی باشیم که یکی از آنها میپرسد که : این آمدن و رفتنم از بهر چه بود ؟! و زندگی همچنان در روند است و چه بخواهیم و چه نه , روزگار رفتنی را پشت سر مینهیم و به پیش میتازیم ! بکجا ؟ و چرا ؟ آنچه شگفتی را در این کهنه سرا بیشتر و بیشتر میکند همانا نا آگاهیهای ما از نیروی پایان نا پذیری است که خودمان بر او نام نهاده ایم ! و با برچسب های گوناگون , بی آنکه بدانیم و آگاه باشیم ! از توانمندیش میگوئیم و مینویسیم و نوشتارهای ریز و درشت را در راستای این پنج هزار سال پیش رو ! ( در برابر پانزده میلیار سال پیشینه ی جهان خاکی ! ) برخ هم میکشیم ! آن کیش , با آن باور وآن توده مردمان گسترده در پنج خشکی , از این باور پشتیبانی میکند و در این چهار پنج هزار سال ناچیز , چه خونها ریخته نشد و چه هستیها بنیستی کشانده نشد , برای بکرسی نشاندن مشتی باورهای کهنه که هیچ دانشگاهی آنرا نمیپذیرد چون بار دانشی ندارند و دانشمندان , دو افزون بر دو را چهار میدانند و نه پنج ! و برای بکرسی نشاندن دانشنامه ها , میباید نشست و سخن گفت و ثابت کرد که داروی پیشنهادی برای درمان درد را , نخست در بدن موشها بآزمایش مینهند و بر آورد های خوب میگیرند ! سپس آن دارو را بمردم میدهند و با هزاران آزمایش ! در پایان نوشتار های دانشی را برای فرهیختگان میفرستند تا آن داروی پیشنهادی , زبانزد شود و در میان مردم جهان پروانه بگیرد و بدست پزشکان برسد و آن دارو ها را برایمان بنویسند تا سر درد ها و پادرد هایمان را درمان پذیر باشد ! و نه اینکه در چهار هزار سال پیش با نبودن دست آورد های پیشرفته ی امروزی !! بنشینند و برای آفریدگار کهکشانها نام بنهند و سخن از کارهایش را در نوشتار ها بما برسانند آنهم در هزاران سال پیش ......... با بودن یا نبودن پاسخ بآن پرسشها ! دلبستگی با آن آفریدگاری که ازش سخن گفتم , امید بخش و سازنده است , باو پناه آوردن و در برابرش کرناش کردن ( تعظیم ) و ازش درخواست کردن .
در راستای برداشتهای نوشتاری که پیش کش شد , بیاد سخنور فرزانه ی خودمان , عماد خراسانی افتادم که این چکامه اش , با امروزمان چه همخوانیها دارد :

پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکی است
حرم ودیر یکی سبحه و پیمانه یکی است
این همه جنگ و جدل حاصل کوته نظری است
گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکی است
هر کسی قصه شوقش به زبانی می خواند
چون نکو مینگرم حاصل افسانه یکی است
این همه شکوه ز سودای گرفتاران است
ورنه از روز ازل دام یکی دانه یکی است
ره هر کس به فسونی زده ان شوخ ار نه
گریه نیمه شب و خنده مستانه یکی است
گر زمن پرسی از ان لطف که من می دانم
آشنا بر در این خانه و بیگانه یکی است
هیچ غم نیست که نسبت به جنونم دادند
بهر این یک دو نفس عاقل و دیوانه یکی است
عشق اتش بود و خانه خرابی دارد
پیش اتش دل شمع وپر پروانه یکی است
گر به سر حد جنونت ببرد عشق عماد
بی وفایی و وفاداری جانانه یکی است
براستی داشتن فرهنگی بشکوهمندی فرهنگ جاودان پارسی , بیانگر پاسخهای زیادی از آن خرمن پرسشها است و ژرفنگری در آمده های این چکامه از عماد , ما را بدنیای دیگری میبرد .
گوشه ای از کتاب باورها و دیوار ها نوشته ی مهندس همایون ابراهیمی .
پیش کش بدوستان خوبم
درویش کرمانشاهی

پیش ما ســوختگان مسجد و میخانه یکیسـت
حرم و دیر یکی، ســــبــحه و پیمانه

۱۳۹۰ شهریور ۲۵, جمعه

جشن آغاز سال نو در اسرائیل
سال نو اسرائیلی (عبری ) را که نشانگر فرهنگ پویا و شش هزار ساله ی کیش
پیشینه دار یهود است , بشما شاد باش میگویم
ما ایرانی تباران شهروند در اسرائیل , وابستگان بدو فرهنگیم
فرهنگ شکوهمند پارسی با درخششی همیشگی
و فرهنگ پر بار اسرائیلی با فرهیختگانی که پهنه ی گیتی را با دست آوردهایشان
به بهروزی و بهبودی رساندند و تلاش پیگیرشان شبانه روزی است
و هر هنگام مورد ستم گروهی تازیان دد اندیش هستند
و برای پایداری و ماندگاری مردم ستم دیده ی اسرائیل در تلاشند
از یک سو با داشتن دانشمندانی نامدار برای پیشرفت جهان میکوشند و از سوی دیگر
برای نگهبانی و نگهداری از کشورشان اسرائیل مبارزه میکنند
و در این راستا بزندگی در آمیخته با شادی و کارسازی خود ادامه میدهند.
کیش یهود با سوگواری و افسوس برای آنچه از دست داده میانه ای ندارد
همیشه در میدان مبارزه برای آینده ای نو و شادی آفرین است
و مردم اسرائیل را فرزانگان گیتی , مردمی با پشتکار میدانند که در 63 سال برپائی
کشور , توانسته اند اسرائیل را در میان پنج کشور پیشرفته ی گیتی جاسازی کنند
وسالی دگر سپری شده و اسرائیلیان آنرا با دل و جان جشن میگیرند
آغاز سال نو اسرائیلی را بشما ودوستداران مهر, شاد باش گفته
آرزومندیم که آینده , آبستن رویداد های خوشی برای همگان
و بویژه شهروندان دو کشور دوقلوی خاورمیانه باشد
شهروندان با فرهنگ اسرائیل و ایران
با مهر و دوستی
درویش کرمانشاهی
مهندس همایون ابراهیمی