زبان پارسی را پاس بداریم

نشانی تارنامه : drafshemehr.blogspot.com

نشانی درفش مهر در فیس بوک :
https://www.facebook.com/homayoun.avrahami.7

نشانی در تلگرام : لینک

۱۳۸۸ مهر ۲۵, شنبه

لبخند
بسياري از مردم داستان "شاهزاده كوچولو " بنگارش اگزوپري " را مي شناسند. اما شايد همه ندانند كه او خلبان جنگي بود و با نازيها جنگيد وكشته شد .

پیش از آغاز جنگ جهاني دوم اگزوپري در اسپانيا با ديكتاتوري فرانكو مي جنگيد . او یادمانده های شگفت آور خود را در نوشتاری به نام لبخند گرد آوري كرده است .

در يكي از یاد مانده هایش مي نويسد كه او را دربند كردند و به زندان انداختند او كه از رفتار خشونت آمیز زندانبانان میدانست که بزودی او را خواهند کشت ! چنین مينويسد : بسیار نگران بودم . جيبهايم را گشتم تا شايد سيگاري پيدا كنم ، يكي پيدا كردم وبا دست هاي لرزان آن را به لبهايم گذاشتم ولي كبريت نداشتم . از ميان نرده ها به زندانبانم نگاه كردم . او نگاهي هم به من نينداخت و خشک آنجا ايستاده بود . فرياد زدم "هي ! كبريت
داري؟ " به من نگاه كرد شانه هايش را بالا انداخت وبه نزدیکم آمد . كبريتش را روشن كرد بي اختيار نگاهش به نگاه من دوخته شد .لبخند زدم ونمي دانم چرا؟ شايد ازترس زیاد ، شايد برای اين كه زیاد به او نزديك بودم و نمي توانستم لبخند نزنم ، وانگار روشنائی میان دلهاي ما را پر كرد و گرماي لبخند من از ميله ها گذشت وبه او رسيد و روي لبهاي او هم لبخند شكفت . سيگارم را روشن كرد ولي نرفت و همانجا ايستاد ، راست در چشمهايم نگاه كرد و لبخند زد ! او دیگر برای من یک نگهبان نبود واز لبخندش بوی مهر میآمد ! از رفتارش میشد بدرخشش دلنشین دوستی پی برد که در لبخندی پیاده شده بود . پرسيد: " بچه داري؟ " با دستهاي لرزان كيف پولم را بيرون آوردم وعكس خانواده ام را به او نشان دادم وگفتم :" آره ايناهاش " او هم عكس بچه هايش را به من نشان داد ودرباره آینده و آرزوهايي كه براي آنها داشت برايم سخن گفت. اشك به چشمهايم هجوم آورد . گفتم كه مي ترسم ديگر هرگز خانواده ام را نبينم.. ديگر نبينم كه چه جوری بچه هايم بزرگ مي شوند . چشم هاي او هم پر از اشك شدند. ناگهان بي آنكه كه چیزی بگوید . در زندانم را باز كرد ومرا بيرون برد. با هم براه افتادیم و مرا براهی که از شهر بیرونم میبرد راهنمائی کردورفت ، برگشت بي آنكه چیزی بگوید .
يك لبخند زندگي مرا دگرگون کرد ! آری لبخند ی ناگهانی ، زيباترين پل میان آدم هاست ، ما در اندرون خود لايه هايي را براي نگهداری از خود مي سازيم . لايه دانش آموزی و دانشگاهي ، لايه رویدادهای کار و در آمد واين كه دوست داريم ما را آن گونه ببينند كه نيستيم . زير همه اين لايه ها چیز ارزشمندی نهفته است. من ترسي ندارم از اين كه آن را روان بنامم ، من باوردارم كه روان ما با يكديگردر پیوندند و هيچ دشمنی هم ندارند. شوربختانه خود ما هستیم که با ساختن نا همخوانیها از دیگران جدا میشویم وبتنهائی روی میآوریم .
داستان اگزوپري داستان پيوند دو روان است ، همتای این پیوند آسمانی را میشود در مهر ورزیدن ( عاشق شدن ) یا دیدن کودکان ولبخندی که با آن دیدار پدید میاید بمیان آورد ؛هنگامیکه كودكي را مي بينيم چرا لبخند مي زنيم؟ چون مهر را پيش روي خود مي بينيم كه هيچ يك از لايه هايي را كه نام برديم در آن نیست وآن لبخند کودکانه را با هیچ سخن ونوشته ای نمیشود باز سازی کرد .
این نوشته ی زیبا را از هم میهنی زیبا اندیش بنام بیوک بارنده دریافت کردم وآنرا بدوستداران مهر پیش کش میکنم.

۱۳۸۸ مهر ۱۳, دوشنبه

یکی از شنبه ها در مهرماه 1388 خورشیدی
ایرانمان در روزگاری تازه با رویدادهای نو
تا بوده وهست وخواهد ماند ، گفته اند : پایان شب سیه ، سپید است
آنچه بر ایرانمان میگذرد را نمیشود رویدادی پیش پا افتاده اندیشید ، روزگار ، پانزده میلیارد سال است که سپری میشود وخواهد شد ، این خاکدان که بر او نام گیتی را نهاده اند ، از این افت وخیز ها ورخدادهای تلخ وشیرین زیاد داشته و در راستای رویدادهای سازنده ی جهان ، یادگارها است که ماندگار میشود وسینه بسینه وگوش بگوش در دل مهربانان بفرزانگان بازگو میگردد و آنچه بدلها مینشیند و آنچه اندیشه ها را تابناک میکند همانا یادگارهای پاینده ای است که در روزگاران دیرین رخ دادند واز اندیشه ها زدوده شدند ودر دل نگارشات پیشینه دار ، در دسترس دوستداران مهر ، بگونه ای رسیدند تا آیندگان را از آن رخدادهای تلخ وشیرین آگاه سازند ، در تورات آمده که فرزندان آدم بر هم تاختند وکائین پسر ش بر هائیل چیره شد و او را کشت ، ابراهیم خلیل بر بت پرستان تاخت وبا نام ابراهیم بت شکن در اندیشه ها سپرده شد ، کورش بزرگ بر سرزمین از هم پاشیده ی بنی اسرائیل تاخت وآنرا بدارندگان آن سرزمینها یا کیش یهود سپرد ونامش در تورات بنیکی نگارشته شد ، از رستم دستان ، آنچه بر دلها ماندگار شد ، کشتن سهراب بدست تهمتن بود که فردوسی توسی یا آن خجسته فرزند مام میهن ، بگونه ای دل انگیز وافسوس بار در شاهکارش ، شاهنامه که براستی شناسنامه ایست از مردم نیک اندیش ایران زمین ، آن رویداد تلخ را در د ل هر ایرانی مهر خواه ماندگار کرد ؛ نام اسکندر ، در دل هر ایرانی میهن پرست ، نمایانگر بیماری است روانی که بر ایران تاخت وشبی ، مستی بر او چیره شد وفرمان داد تا کاخ تخت جمشید را بآتش بکشند وتا گیتی پای بر جا است ، از اسکندر با نام ویرانگر تخت جمشید یاد خواهد شد ، نام خسرو از شاهان اشکانی با شیرین وفرهاد و نظامی گنجوی در آمیخته میشود و تیشه ی فرهادی وکوه بیستون نمایانگر مرگ دلداده از دوری دلدار میشود وتا جهان ماندگار است ، بانگ فریاد فرهاد از کوه بیستون ، گوش را میآزارد ، از ساسانیان ، آنچه بیاد داریم ، یورش ویرانگرانه ی تازیان بیابانگرد بر خاک ایران است که فروپاشی کاخ مدائن وکشتار ها وسوختن کتابها را در اندیشه ها پایدار نگه میدارد تا در آینده ، هر ایرانی راستین ، برگهای سیاه دوران یورش تازیان را بیاموزد وبداند که هیچ کیشی چون آنان ، بر درخت تنومند فرهنگ شکوهمند ایران ، تبر نزد وشگفتا که ایرانیان آنگونه که باید وشاید پاسخگوی آن کوبندگان ویرانگر نبودند !!
با فروپاشی واپسین شاه در دوران ساسانیان ، شمشیرهای آخته وزور گوئیها بر دل توده ی مردم آغازگر برپائی خرافات در اندیشه ها شدند و از مردم پیشرفته ی دوران ساسانی ، ساختند آنچه خاستارش بودند و گسترش خرافات را بگونه ای که تا بامروز خواهان دارد ... رساندند .
ابو مسلم ها وحلاج ها وبابک ها ، سر بنیست شدند وهر خواستار مهری ، بزیر افکنده شد تا جور وستم همچنان استوار بماند .نام مرداویج از آل زیار نمایانگر اسپهبدی ای است که بر ارتش ایران فرمان میداد ، از فرمانروایان غزنوی ، نام سبکتکین نیز در دل ایران دوستان پایدار ماند واز او نیز بنام سپهسالار ارتش ایران نام آورده شده که برای ماندگاری شکوه ایران زمین سربازی جان بر کف بود ، سلجوقیان نیز در ایران ، زمانی را سپری کردند و نامدار ترینشان خواجه نظام الملک است که در خردمندی و آزادی خواهی ورد زبانها بود ؛ خوارزمشاهیان : دوران فرمانروائیشان با محمد خوارزمشاه روبرو میشویم که در دوران پادشاهیش ، فرمان داد تا خاندان بها ولد ( پدر گرامی مولانا جلال الدین بلخی ) از ایران کوچانده شوند وتا پایانی زندگیش ، مولوی پای بایران نگذاشت وبا درد دوری از میهن ، جان بجان آفرین داد ، که همدوره ی چپاولگران تاتار بود و چنگیز مغول سر فرمانده ی آنها مردی جنگ جو وویرانگر که بهر سرزمینی که میتاخت ، کشتار همگان را پیروی مینمود ؛ سعدی وسپس پیر فرزانه ی شیراز ( حافظ ) مبارزین همیشه در میدان آزادی خواهی بودند ونگاهی بمانده های آنان ، بیانگر این باور است که سخنوران پس از یورش تازیان بر ایران ، در برابر خرافات فروشان ! ایستادگی کردند وزبان توده ی مردم شدند .
با آغاز فرمانروائی تیموریان در ایران ، نام تیمور که او را صاحب قران نیز میگفتند ، نمایانگر سپهسالاری کار آزموده در راه وروند رزم آوری ،ماندگار شد ؛ فرمانروائی صفویه ودر میانشان شاه عباس و نو آوریهایش در اصفهان که نامی خوش آیند را از خود در فرهنگ فارسی بجای نهاد .... ولی شور بختانه رخنه ی خرافات در میان توده ی مردم ، در دوران صفویها بمرزهای ناشناخته ای رسید که نیاز بپژوهشهای بیشتری در آینده دارد ، بد نام ترین شاه در دوران صفوی ، شاه سلطان حسین بود که با شورش افغانها بسرکردگی اشرف افغان ، تاج فرمانروائی بر ایران را بدست خود بر سر اشرف نهاد واز خود نامی ننگین در برگهای تاریخ بجای گذاشت .
نادر شاه از ایران پرستانی بود که توانست آرامش را به دوران آشفتگی اشرف افغان، باز گرداند وکریم خان زند جایگزین نادر شاه شد وبا فروپاشی دوران کم زندیه ، آغا محمد خان قاجار بر تخت فرمانروائی ایران نشست ، هر چه از آغا محمد خان میدانیم ، در برابر ستمی که بر مردم کرمان روا داشت ومردان زیادی را نابینا کرد ، هیچگاه از دلها بیرون نمیرود ، افت وخیزها در دوران گسترده ی قاجار ، نمایانگر شاهانی است که هیچگاه در اندیشه ی پیشرفت کشور نبودند ، جز دوران امیر کبیر که با رخنه ی نا بخردان در دربار ، ناصر الدین شاه را وادار بکشتن آن بزرگمرد نمودند ولی تا دار الفنون پایدار است ، نام امیر کبیر در دل ایران دوستان ، پای بر جا است ؛ دوران ناصر الدین شاه برابر است با پیشرفتهای گسترده ی رنسانس در اروپا و در آن دوران ، شاه ایران با گرفتن پول یارانه از انگلیسها ، برای خوش گذرانی بپاریس رفت ! ، با فروپاشی دوران احمد شاه ( واپسین شاه قاجار ) بدست رضا شاه پهلوی ، دوران پیشرفتهای گسترده در سر زمین ایران آغاز شد وبراستی او وفرزند برومندش ، گامهای بسیار بلندی برای پیشرفت ایران بر داشتند ........
خواسته ام از نگاهی کوتاه بدوران رویدادهای ایران ، بر این بود تا بازگوی تلخیها وشیرینی های آن دوران ها باشم و باز میگردیم بایران امروز که داوری بر آنرا بفرهیختگان میسپارم وباین بسنده میکنم که جور وستم بر توده ی مردم ، در ایران تازگی ندارد ، ولی دست اندر کاران باید بدانند که تاریخ نویسان خرد مند وشناخته شده ، موی را از ماست بیرون میکشند وآنچه در این 35 سال که برمردم ایران زمین سپری شده را بنگارش در خواهند آورد ، بی آنکه هیچ رویدادی را نا نوشته گذارند ، و آنگاه است که داوران خردمند ، دست اندر کاران این فرمانروائی دینی را مورد بر رسی خواهند نهاد و آنچه بنگارش در خواهد آمد ، میرود تا در سده های آینده ، دل ایران دوستان را بلرزاند .