زبان پارسی را پاس بداریم

نشانی تارنامه : drafshemehr.blogspot.com

نشانی درفش مهر در فیس بوک :
https://www.facebook.com/homayoun.avrahami.7

نشانی در تلگرام : لینک

۱۳۸۸ شهریور ۱۳, جمعه

سه شنبه ای از تابستان 1388 دور وبر شهریور
ای با دوستی دشمنان !تاکی مردم ستیزی !؟
من بی می و باده ، زیستن نتوانم
بی باده کشید ، بار تن نتوانم
من بنده ی آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر ومن نتوانم
گرمای داغ تابستانی در تل آویو کولاک میکند بویژه نمناکی هوا که بر سختی روز میافزاید ، بامداد است وچون همیشه ، شاهراه های پر بار از خود روهای ریز ودرشت ، رسیدن به تل آویو را از شاخ دیو شکستن دشوار تر میکند ، از درون خود رو ام آهنگی با نوای خوش استاد شجریان ، بگوشم میرسد ، پیام دل نشین خیام ( یاد شده در بالا ) را زنده یاد احمد شاملو با آن روش گویندگیش وسپس نوای آسمانی استاد که هدیه ایست از فردوس برین ، گوئی مرا بر بال اندیشه ها مینشاند وبپروازم در میآورد ، فریاد از این همه نا همخوانی های جور بجور که پهنه ی خاور میانه را در بر گرفته ، کاری نه با سیاست مداران دارم ونه بخود این پروانه را میدهم که رویداد های در آمیخته با درد ورنجی را که در این دو ماهه زادگاهم ایران را در بر گرفته ، بر رسی کنم ، چون روشهای سیاسی را نمیشناسم و سالها است فرمایشات از دل وجان برخاسته ی سرورم شاهنشاه درویشان ( حضرت مولانا ) را بزیر پژوهشی ژرف برده ام ، تلاشم مهر ورزی بهم میهنان و همزبانان ایران وپراکنده در جهان است و با یاری از این رسانه ی درویشی ، هر هنگام ، آنچه در دل دارم را بدوستداران مهر پیش کش میکنم . اگر بگونه ای بدست اندرکاران امروز ایران رسید .... چه بهتر
نگاهی بمانده های فرهنگیمان پس از یورش 1400 ساله ی تازیان بر ایران ( فروپاشی فرمانروائی ساسانیان و ورود سربازان پا برهنه ی تازی بکشور ) بازتابش در این باور پیاده میشود که سخنوران ایران زمین چون فردوسی ومولوی وسعدی وحافظ وشیخ عطار و بابا طاهر ودیگران ، مبارزین همیشه در میدانی بودند که بگونه های گسترده چون سربازانی جان بر کف نگهدار ونگهبان اندیشه های نیک توده ی مردم بوده اند وبرجسته ترینشان پیر فرهیخته ی توس یا فردوسی نامدار است که با شاهنامه ی شکوهمندش ( که براستی شناسنامه ی ایرانیان وابسته بفرهنگ شش هزار ساله ی آن مرز وبوم است ) توانست نیک اندیشیهای آن مردم آشتی جوی ومهربان را بجهانیان بشناساند ؛ نام فردوسی ، تا جهان هست در دل هر فارسی زبان وابسته ، ماندگار خواهد ماند .
خواسته ی من از فراز ونشیب این نوشتار ، بازتاب اندیشه های همتایان فردوسی است که در این چهارده سده ( صد ) تا توانستند توده ی مردم را از خرافات ستائی ومردم ستیزی هراساندند و بمردم نشان دادند که ایرانی ، مهر پرور است ، ایرانی نیک اندیش است وبا سربریدن این وآن بیگانگی دارد !
اینهمه جنگ وجدل ، حاصل کوته نظری است
گر نظر پاک کنی !! کعبه وبتخانه یکی است
خردمندان ، چه توانمند وچه درویشان خاکی میدانند که زندگی میانگین مردمی پیرامون هشتاد وچند سال دور میزند که در رویاروئی با پیشینه ی پانزده میلیاردساله ی دنیا ، بهیچ نزدیکتر است ، پس این هیچ را چرا با مهر در آمیخته نکنیم !؟
دنیا همه هیچ ! مال دنیا همه هیچ !
ای هیچ ! برای هیچ ! بر خویش مپیچ
از دل وجان برخاسته سخن میگویم ، خواسته ام از این پیام آمده از سرای مهر ، بازگوئی دوستیهای سه هزار ساله ، میان دو مردم با فرهنگ اسرائیل وایران میباشد که در این سی وچند سال ، چنین آکنده از نامهربانیهای یک سویه شد ! ودهان کجیها بمردمی بینوا وآواره وسرگردان کیش یهود که از زادگاه خود وسرزمین پدریشان با پیشینه ای دور ودر آمیخته فرمانروائی شاهان و سپاهیان ومردمانی که در وجب بوجب از خاک کنونی اسرائیل از خود یادگارها گذاشتند ورفتند ، آنهائی که با تاریخ پر برگ این سرزمین آشنائی دارند میدانند که در دوهزار سال واندی پیش ، اورشلیم پایتخت کشور دادود شاه وسلیمان شاه و...... بود که با یورش سربازان بخت النصر بابلی ویران شد و تا بر سر کار آمدن کورش بزرگ ، شاه هخامنشی ادامه داشت که آن پادشاه دادگستر سرزمین اسرائیل را بفرزندان کیش یهود بازگرداند که شور بختانه دو باره با یورش سربازان رم وزیر فرمانروائی امپراطوران دژخیم خوی آن سرزمین ویران شد ویهودیان در کران بکران گیتی آواره شدند و تا پایانی جنگ جهانی دویم که بکشته شدن شش میلیون از فرزندان کیش یهود بدست دژخیمان خونخوار هیتلری انجامید ... ادامه داشت تا جوانان بازمانده از کوره های آدمسوزی ، گروه گروه بزادگاه پدری بازگشتند تا آنرا از دست تازیان که بفشار شمشیر بدست آورده بودند آزاد کنند و پس از جنگها ودادن کشته های فراوان ، با میانجی گری سازمان ملل ، کشور اسرائیل در سال 1948 بر پا شد وبیشتر کشورها جز تازیان آنرا ومرزهایش را شناختند و تا بامروز میکوشند برای نابودیش بهر کاری دست بزنند ... با فروپاشی فرمانروائی پهلوی وآغاز سر کار آمدن آخوندها ، دشمنی میان مردم ایران واسرائیل بمرزهای ناشناخته ای رسید ، سازمانهای کشتار همگانی حزب اله ( که بدست آخوند محتشمی پور وبفرمان خمینی در لبنان پایه گذاری شد ) وتازگی حماس ، با پولهای هنگفتی که آخوندها بآنها میدهند ، تا بامروز بیش از هزار مادر اسرائیلی را سوگوار فرزندان جوان خود کرده اند وهمچنان یاریها وفرستادن پولهای هنگفت ادامه دارد و هیچ ایران دوستی نمیداند بپذیرد که آخوندها از نابودی اسرائیل .... بچه خواسته ای میرسند ..... وداوری را بفرهیختگان میسپاریم وباز میگردیم بدُر افشانیهای پیر نیشابور ، خیام فرزانه ودور اندیش :
این قافله ی عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد
ساقی ! غم فردای حریفان چه خوری؟
باز آر پیاله را که شب میگذرد
دوران زندگی خیام نیشابوری که بالای 500 سال پیش است ، در آمیخته بود با زندگی آلوده شده با خرافات واندیشه های نابخردانه ی مشتی دکانداران دین که با رخنه دادن جن وپری واز ما بهتران در اندیشه ها ، میکوشند توده ی مردم را از نوشیدن شراب باز دارند و خیام بمیدان مبارزه با آنان میآید و پیاله ی شراب را وارد اندیشه ها میکند وساقی را که شادی میآفریند وبا سوگواری ومرده پرستی همخوانی ندارد .
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست برخیز و به جام باده کن عزم درست
کاین سبزه که امروز تماشاگه ماست فردا همه از خاک تو برخواهد رُست
بنگرید دید در آمیخته با خردمندی را که پای بر چه پهنه ای از مهر مینهد ! باز خیام روی بشراب میآورد واز فردای نا آمده میگوید که کس را از آن آگاهی نیست و بما میآموزاند که زندگی را با هر چه درونش هست بمهر آلوده کنیم وخوش باشیم ، کار کنیم وبا همگان رفتاری مهر انگیز داشته باشیم ، چون میدانیم پایان زندگی چیست !
چون عاقبت کار جهان نیستی است
پندار که نیستی ! چو هستی خوش باش
برداشتها از فراز ونشیب زندگی با افسردگیها وشادیهایش ، در یک واژه پیاده میشوند و آن دوستی ومهر ورزی وبرادری است :
می نوش که عمر جاودانی این است خود حاصلت از دور جوانی این است

هنگام گل و مُل است و یاران سرمست خوش باش دمی که زندگانی این است
بیگمان هستند کسانی که نا خود آگاه خرافات بر اندیشه هایشان راه یافته وایراد ها را بر سرایندگانی چون خیام وحافظ ومولوی روانه میکنند و خداناشناسی وبی بند وباری را بر آنها واندیشه هایشان گره میزنند ، در جائی که پژوهشگران ، در نگارشاتشان آورده اند که سخنوران نامدار ایران چون فردوسی وخیام ومولانا وحافظ وسعدی ودیگران ، با تلاشهای پیگیر وکارهای سخت زندگی خود را میگذراندند و چون دکانداران دین ، سربار مردم ومفت خور ومگسان دور شیرینی نبوده اند :
جامی است که عقل آفرین می زندش صد بوسه ز مهر بر جبین می زندش

این کوزه ‌گر دهر چنین جام لطیف می‌سازد و باز بر زمین می زندش
چنین پیامهای در آمیخته با فرزانگی ومردم دوستی را باید بجهانیان شناساند تا بدانند که ایرانی با جوانمرد و پهلوانی ونیک اندیشی ونیکونگری ومهر ورزی میانه ای شش هزار ساله دارد ، با آن فرهنگ شکوهمندش که پندار وگفتار وکردار نیک را سر آغازی برای هر کاری میداند و هزاران افسوس که آنچه امروز از سر زمین گل وبلبل بجهان پراکنده میشود :
کینه توزی ودشمنی با دوستی است .
پیوسته دلتان شاد ولبتان خندان باد .
شاد زی ومهر افزون.