زبان پارسی را پاس بداریم

نشانی تارنامه : drafshemehr.blogspot.com

نشانی درفش مهر در فیس بوک :
https://www.facebook.com/homayoun.avrahami.7

نشانی در تلگرام : لینک

۱۳۸۷ شهریور ۲۲, جمعه

درفش مهر بر پهنه ی گسترده ی گیتی

وابستگی ودلبستگی بفرهنگی که گفتار وکردارو پندار نیک را بالای شش هزار سال است بتوده ی مردمان سرزمینش آموخته ، براستی مایه هائیست بر بالندگی ما ایرانی زادگان و پیروان زبانی که شاه درویشان ( مولوی ) با آن گفتگو میکرد وپیر فرزانه ی شیراز ( حافظ شیرین سخن ) پیامهای شیوایش را با آن زبان مینوشت و فردوسی توسی با آن شکوهمندی در خور خودش وبا آن دلبستگی بزبان مادری ، رستم دستان را آفرید و آشنائی با مردانی افسانه ای چون افراسیاب وسیاوش و آنهمه یلان نامدار را با واژه های خوش آیند زبان پارسی برشته ی نگارش در آورد ، بی کاربری از گویش تازیان که در همان دوران زندگی فردوسی ، بر پهنه ی ایران سایه انداخته بودند و پیر فرزانه ی توس باماندگاریشان در سر زمین خسروان در مبارزه بود وبا یاری از نیش قلم جاودانه اش تا میتوانست بی پروا برآنها تاخت .

بسی رنج بردم بدین سال سی

عجم زنده کردم بدین پارسی

روانش شاد آن پهلوان زیبا اندیش که براستی شاهنامه اش را باید شناسنامه ی توده ی مردم ایران دانست .

چه ها که در این راستا از رویداد ها وفراز ونشیبها بر این سرزمین گذشت ، چه لشگرکشیها که از سوی بیگانگان بر پهنه ی ایران نشد ، چه اسکندرها که بر ایران تاختند وکاخ هخامنشیان در تخت جمشید را بآتش کشیدند ، چه تیشه ها که تازیان بیابانگرد بردرخت تنومند فرهنگ پر بارمان نزدند ، چه کشتار ها که شمشیر بدستان ودژخیمان تاتار از مردمانمان نکردند و چه سیاهیهای خرافات را بیگانگان فرنگی در تار وپود مردمان ساده دل و مهربانمان نچیدند و چه ها نکردند که این مردم با مهر در آمیخته را بگونه های رنگارنگ از پیشرفت باز دارند ...... ولی ایرانی تا بوده وهست وخواهد بود ، با سپر مهر بر آن گردنکشان سیه دل وآن شمشیر بدستان دژخیم خوی وآن بیگانگان روباه اندیش چیره شد وشگفتا که ایرانی پاک نژاد ، پیوندش با مهر از هم نگسست و از مهربانیهایش کاسته نشد و آنچه بود ...... ماند و خواهد ماند :

هنر ایرانی که زبانزد بود ، مرزهایش بگرداگرد جهان رسید ، فرش وکارهای دستی اش با آن پیشینه ی باشکوه .... خوراکهایش که بی مانند بود ، درمهمان سراهای پراکنده در گیتی بپذیرائی نهاده شد و بر دوستداران بیشمارش افزوده گردید ، نوای کهن پارسی با آن پیشرفتهای جهانی بمرزهای تازه ای دست یافت که تالارهای چند هزار تماشاگر را در شهرهای گوناگون گیتی پر کرد ، پروانه های ورود به برنامه های استاد شجریان نایاب شد ، استاد گرانمایه و همشهریم شهرام ناظری بدریافت شکوهمند ترین نشان هنری کشور فرانسه برای کارهایش که در آمیخته با سروده های شاه درویشان ( مولانا ) بود رسید ، مانده های فردوسی وخیام وسعدی وحافظ ومولانا به زبانهای بیگانه برگردانده شد ، ودانشگاه های نامدار جهان ، یکی پس از دیگری با برپائی دانشکده های ایران شناسی ، آستینها را برای شناخت این مردم دور اندیش وآن فرهنگ با شکوه ، بالا زدند ، پروفسورهای ایران شناس وبیگانه از هر سوی جهان بنشانهای ارزنده ی فرهنگ شناسی دست یافتند وتازه آغاز درخششها ونمایانگریها وبهروزیها وبهبودیها است که آرزومندیم با آمدن کبوتر آشتی در پهنه ی خاور میانه ، ابرهای سیاه خرافات ، با درخشش همیشگی خورشید مهر وهمیاریهای جهانی ، آن ابرهای قیر اندود .... هر چه زود تر از آسمان آبی رنگ پاک شوند ونوید آشتی با شیپور دلنواز آزادی گوشها را بنوازش آورد وهمگان ، دست در دست وپای کوبان ، زن ومرد وکودک ونوجوان ومهرویان وسالخوردگان از درون خانه هایشان در آیند ونوای سرود خوش ای ایران ای مرز پرگهر را در کوچه بکوچه ، بازار ببازار ، میدان بمیدان ، شهر بشهر بمردم تشنه ی مهر که از دشمنیها وبرای این وآن مرگ خواستنها ُ خسته شده اند برسد ، لبخند ها جای کینه های پیشینه دار را بگیرد ، آینده نگری جای مرده پرستی های گذشته را پر کند ، سیاهیها از گونه های زیبای زن ایرانی زدوده شود تا اندام ها از زیر سیاهی چادر بدرخشند وزیبائیهای پنهان ، در رویاروی گرد هم آئیهای جهانی پدیدار گردند ، تا ماهروی ایرانی بر پله ی زیباترین زن جهان پای گذارد و چون روزهای دلنواز گذشته ، دختر وپسر ایرانی در میدانهای ورزشی ، آورنده ی ده ها نشان طلائی برای مردم آشتی جوی سرزمین خود باشند وایرانی در فرودگاه ها مورد پرسش پاسبانان نباشد وچون دوران نیک گذشته بهر کجا که رویم با دیده مهر بر ما بنگرند ، چه زیبا است بر آن روز فرخنده نگریستن واز شادی گریستن .

۱۳۸۷ شهریور ۱۸, دوشنبه

پیش کش به دوستداران زادگا همان ایران
این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست
این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست
آن دختر چشم آبی گیسوی طلایی
طناز و سیه چشم چو معشوقه ی من نیست
آن کشور نو آن وطن دانش و صنعت
هرگز به دل انگیزی ایران کهن نیست
در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان
لطفی است که در کلگری و نیس و پکن نیست
در دامن بحر خزر و ساحل گیلان موجی است
که در ساحل دریای عدن نیست
در پیکر گلهای دلاویز شمیران
عطری است که در نافه ی آهوی ختن نیست
آواره ام و خسته و سرگشته و حیران
هرجا که روم هیچ کجا خانه ی من نیست
آوارگی وخانه به دوشی چه بلایست
دردی است که همتاش در این دیر کهن نیست
من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ
در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست
هرکس که زند طعنه به ایرانی و ایران
بی شبه که مغزش به سر و روح به تن نیست
پاریس قشنگ است ولی نیست چوتهران
لندن به دلاویزی شیراز کهن نیست
هر چند که سرسبز بود دامنه ی آلپ
چون دامن البرز پر از چین وشکن نیست
این کوه بلند است ولی نیست دماوند
این رود چه زیباست ولی رود تجن نیست
این شهرعظیم است ولی شهرغریب است
این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست

دکتر خسرو فرشید ورد

پیش کش به دوستداران زادگا همان ایران

۱۳۸۷ شهریور ۱۵, جمعه

آینده ی پرسش بر انگیز گیتی

با هزاران درود بر شما دوستداران رسانه ی درویشانه ی درفش مهر ،و درودهای بیشتر بگروه هم پیمانان رادیو گلها در سراسر گیتی که هر روز با آنها در پیوند هستیم بی آنکه بدانیم در کجایند وبچه کاری در تلاشند .... چون همگان از شیفتگان نوای کهن ایران زمینند ، این شیفتگی ، پیوند ها را تنگ تر وپر بار تر کرده ومن درویش را بر آن داشته که دست کم برای آن مهربانان وابسته به زادگاهمان ایران چیزی بنویسم وهمان کشش است که وادارم میکند ، هر آدینه با بودن گرفتاریهای زندگی ، پیام آور نگارشی تازه ای برای آنان باشم .

یاد آور شوم که بیشتر نوشته هایم را با یاری از واژه های زبان شیوای مادری ( پارسی ) مینویسم ، بر این باور که روزی زبان ورجاوندمان از گویش بیگانگان پاکسازی شود .

دنیای ریخته پاشیده ای است که نه ما ونه فرهیختگان و فرزانگان از هیچ چیزیش سر در میآوریم ، دانش پیشرفته ی امروز هم با دادن آگاهیهائی گنگ و در هم وبر هم ، بر آشفتگی این کلاف سر در گم میافزاید ؛ پژوهشگران ، پیشینه ی این جهان گردان را پنج میلیارد سال و سپس پانزده میلیارد سال بر آورد کرده اند که شماره ای بسیار گسترده و شکوهمند است و باید برآن بژرفنگری نگریست ، پانزده هزار میلیون سال است که آفریدگار کهکشانها بر این خاکدان مینگرد واز فراز و نشیبهایش آگاه است ، بپذیریم که کهکشان ها با توانمندی بی مانندی اداره میشوند و ما خاکیان بر آن اداره کننده ی بی همتا ویکتا ، نام ایزد را نهاده ایم و نا خود آگاه بر آن سازمان و آن نیرو کرناش میکنیم و آنچه رویداد است بر دوش او نهاده ایم و جز ستایشش کاری از دستمان بر نمیآید ، وابستگی باو امید برآینده را در دلهایمان میآراید و خرسندی را به بودنمان در این جهان میافزاید ....

با برداشتهایمان از نوشته های مایه دار وپر بار از دانش پژوهندگان باین باور ژرف میرسیم که جانداران زمینی وماهیان دریا ها وپرندگان گوناگون ، مهمانان ماندگار در این جهان بوده اند که پیشینه هایشان به پانزده میلیارد سال میرسد ، بیگمان پدران ما در آن دورانهای دور نیز در این خاکدان زیسته اند ویافتن استخوانهای سر یک مرد اتیوپی که بالای ده میلیون سال پیش در پهنه ی آفریقا میزیسته ، نمونه ای در خور باز نگری است .

زندگی در راستای آن زمان پیچیده وپر فراز ونشیب ، نمایانگر گونه هائی از جانداران بوده که اژدها های ( دینوزارها ) گوشتخوار وسبزی خوار و پرندگان سنگین وزن نمونه هائی از آن جانوران بوده اند که بباوری ، در بر خورد تکه سنگی ببزرگی یه دهم کره ماه ، جهان دگرگون میشود وزلزله ها و ریزش کوه ها را بدنبال داشته که در پایان ، زندگی آن اژدها های سنگین وزن بپایان میرسد ، سده ها زمین از گرد آن بر خورد ترسناک ، در آمیخته با گرد وخاک بوده تا آرام آرام زندگی بر جانوران بازگردانده میشود و زنان ومردان آن دورانهای بسیار دور ، در آغاز در قارها وسپس بدرون جنگلها وکوه ها .... بزندگی در آمیخته با شکار جانداران برای خوراک و پرداختن بکشاورزی برای ماندگاری ادامه دادند وجان سخنم در راستای زندگانی آن جانوران دو پا است که دیر یا زود خود را بفرمانروائی این خاکدان رساندند ونا خود آگاه مرزها کشیده شد و دشمنیها آغاز گشت ، زمین گسترده در گیتی ، بناگهان پرونده دار شد وگروهی بکشور گشائی دست یافتند و کره ی خاکی بآسیائی واروپائی وآفریقائی وآمریکائی واسترالیائی رده بندی شد ، سفید پوست وسیاه چهرگان وسرخ پوستان در هم آمیختند وجهان امروزی پدیدار گشت ...... پانزده میلیارد سال ..... کم زمانی نیست که بر مردم پراکنده ی گیتی سپری شده ، وبیائیم ببازتاب رویدادهائی که در این سه چهار هزار سال پیش رو رخداده وزمین وزمان ومردمانش را رده بندی کرده ومیدانهای جنگ وستیز را آراسته وپیروان آن باور واین باور را بجان هم انداخته وشگفتا که نه پایانی بر آن نابسامانیها میبینیم و نه مرزی میتوان با آن ناهمخوانیهای ژرف کشید . بیاندیشید دوشماره را باهم ! پانزده میلیار سال را با چهار هزار سال که از پیدایش باورهای دینی در جهان سپری شده ........

در این پانزده میلیارد سالی که از بودن ما جانوران دو پا میگذرد ، همه چیز پیش میرفت و نا همخوانیهای اندیشه هم اگر در میانشان بوده ، بی گمان بچنین گستردگیهای امروزی نمیرسیده ولی چیزی که شگفتی میآفریند همانا ژرفنای آن باورها است که رویهمرفته خداپرستی را در بر میگیرد ، همگان بر یکتا بودنش هم اندیشه اند ولی رهبرانشان بگونه هائی باورهای خود را از دیگران بالاتر وشایسته تر میدانند !! چیزی که با پیشرفتهای روز افزون امروز نمیتواند همخوانی داشته باشد ، دانش امروزی نمیتواند بپذیرد که کسی در خواب فرمانی میگیرد و آنرا با یاری از زور بدیگران میکوباند .... اگر نپذیری ، نابود میشوی .... ترس را بر همگان میخورانند ، ترس از ایزد را که بازتابش خرافات را بدنبال دارد بی آنکه بنگرند که آفریدگار هستی ساز یکی است ونه دو ! اگر او یکتا است ومیپذیریم که بی همتا است .... پس چرا باید فرزندانش سه گونه باشند وبا سه دین از یکدیگر دوری جویند وآن بیگانگیها ونا هم خوانیهای چهار هزار ساله پیش آید که جنجالها وخونریزیها وکشت وکشتار ها وسپاه بر یکدگر آراستنها را بدنبال داشته ودارد ..... آیا هنگام آن فرا نرسیده که بر آن باورهای ژرف ودر آمیخته با کین ودشمنی ها دوباره بنگریم وبجای میلیاردها پول برای ساختن جنگ افزارهای کشتار همگانی .... جهانیان بر خیزند و دیواری نو برای جدائی دین از آینده ی گیتی برپا کنند ؟ چگونه بپذیریم که آفریدگار کهکشانها را با باورهای این وآن چه کار !؟ چه فرقی میان کشتن یک مورچه با یک مرد یا زن یا کودک است ؟ آیا آن مورچه ، که از بامداد تا شامگاه برای اداره ی زندگیش در تلاش است ... چون ما نماندیشد ؟ پس کشتن آن جاندار نیز کمبودی است همانگونه که کشتن کسی ، آمدند ونشستند وبر خاستند ومشتی فرمانها را برای بهبودی زندگی ما خاکیان آراستند ورفتند ویادشان را گرامی میداریم ولی آمدن ورویاروی یکدگر سپاه وجنگ آوران را آراستن برای چه وچرا ؟ مگر پایان زندگی بر همگان آشکار نیست ، پس چرا کشتن وسر بریدن این و آن برای هیچ وپوچ !؟ از کسی مایه نمیگذارم چون فرهنگ جهانی پر است از نوشته های فرهیختگان که بگونه های رنگارنگ خواستار بیداری مردمان از خوابهای سیاه خرافات هستند که شور بختانه در این دوران که پیشرفتهای روز افزون در زندگی توده ی مردم باد آسا در روند بهسازی وبهروزی است .... گروهی شمشیر بدست وبد اندیش وسیه کار ، با کارنامه هائی سیاه تر و دلخراشتر ، برای پیاده سازی اندیشه های مالامال از ناباوریهایشان ، بر آن کشور واین سرزمین وآن مردمان سیه روز وساده دل فرمانروائی میکنند و جهان را بنابودی فرا میخوانند ، از مردگان خواستار بهبودی جهان را میکنند واگر فرزانه ای بر خیزد و ایرادی از اندیشه های ناپسندشان بگیرد ، رو بروی دوربین ها مینشانندش وگوش تا گوش سرش را میبرند و جهان آزاد در خوابی خرگوشی فرو رفته ووای بر آینده ای که کوله بار بسته وبپیش میآید .... شوربختانه کشورهای پیشرفته نیز برای بهبودی آینده ی خود بآن زبانه ی آتش سر کشیده بکهکشانها هیزم میریزند و برای فروش هواپیماها وزره پوشها وناوگانهای جنگی خود در تلاشند ومردم گیتی همچنان در خواب ، کسی نیز پاسخگوی این پرسش ژرف نیست که تا کی !؟ در این خواب خفتن و بر نابودی آینده ی جهان نگریستن که دیر یا زود اگر بر همین پایه پیش رویم ، جنگ افزار های هسته ای جهان و آنچه در اوست را بپایانی سیاه خواهد کشاند و شگفتا که اینهمه دانشمند ودانش پژو ودانشگاه ها .... از آینده ی جهان بیمناک نیستند و اگر پاسخ ، آری است ..... پس چرا آستین ها را بالا نمیزنند .

با این نشانی ، نگارش را برای دوستانتان بفرستید ومن درویش را شادمان کنید :

http://www.drafshemehr.blogspot.com/

پیوسته دلتان شاد ولبتان خندان باد